هنوز بر سر اینکه «ادبیات جنگ» چه هست، توافقی وجود ندارد!
تاریخ معاصر ایران در بزنگاههای بسیاری که به خود دیده، هنر و بهویژه ادبیات را نیز با این دگرگونی همراه کرده است. جنگ هشتساله با عراق که «دفاع مقدس» مردم ایران نامیده شد، یکی از مهمترین بزنگاهها است و ادبیات جنگ، یکی از حوزههای مهم ادبیات معاصر فارسی بهشمار میآید که مخاطبان ویژهای نیز دارد.
مهدی سعیدی، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی که سالها پژوهشهای خود را بر ادبیات داستانی جنگ و ادبیات مهاجرت متمرکز کرده و بیشتر طرحهای پژوهشی و مقالات خود را در همین حوزه نوشته است، در گفتوگویی به سؤالاتی درباره ادبیات جنگ پاسخ داد. سعیدی سه کتاب «ادبیات داستانی جنگ در ایران»، «سیمای سیاسی، دینی و اجتماعی داستاننویسی جنگ» و «قصههای غربت غربی» را به رشته تحریر درآورده است؛ در ادامه برای دانستن آرای وی، با ما همراه باشید:
* چه تفاوتی میان روایت «جنگ» و «دفاع مقدس» وجود دارد؟ آیا در ادبیات معاصر این وجوه تمایز را آشکارا میبینیم؟
درباره آثار ادبی که درباره جنگ پدید آمده، عناوین و تعابیرِ متفاوتی بهکار میرود؛ ازجمله ادبیاتِ جنگ، ادبیاتِ مقاومت، ادبیاتِ دفاع مقدس و ادبیاتِ پایداری که هرکدام از این عناوین را میتوان به بخشهایی از داستانهایی که درباره جنگ پدید آمده، اطلاق کرد. اینکه کدامیک از این تعابیر درست یا دقیقتر بوده، محل مناقشه منتقدان است.
* این عنوانها چه تفاوتهایی باهم دارند؟
کاربرد هرکدام از این عنوانها مبانی نظری و گفتمانی متفاوتی دارد و گزینش برخی از این تعابیر، مقصودها یا مفاهیم را دگرگون میکند؛ برای مثال مشهورترین تعبیر، «ادبیات دفاع مقدس» است که بعد از جنگ رواج یافت. ادبیات دفاع مقدس یک پشتوانه نظری و گفتمانی دارد که در آن از جنگ، نَما و تصویر زیبایی ترسیم میشود که سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری بوده و مسیری را نشان میدهد که انتهایش بهشت است.
در این نما و تصویر، همهچیز پیروزی و رستگاری است؛ نه مجالی برای طرح مسائل اجتماعی هست و نه اعتراضی به بخشی از سیاستهای پیدایش و ادامه جنگ. در این تصویر چیزهایی مثل خشونت، ترس، تنهایی، پشیمانی، شکست، سازش و مصالحه، مجال طرح نمییابند، اما آیا این مسائل و مفاهیم در ادبیات مرتبط با جنگ طرح نشده؟ پاسخ روشن است.
ما نمونههای بسیاری داریم که محمل بیان همین موضوعها بوده، اما این آثار در دایره گفتمانی ادبیات دفاع مقدس دستهبندی نمیشوند؛ همچنین، در دو دهه اخیر اصطلاح «ادبیات پایداری» (با نظر به آندسته آثار ادبی که درباره جنگ پدید آمده) به شکل عام و گسترده درباره مجموعههای متنوعی از متون ادبی بهکار میرود؛ در دانشگاهها در مقطع کارشناسی ارشد، گرایشی در رشته درسی زبان و ادبیات فارسی با همین عنوان راهاندازی شده است. نشریهها، سازمانها، نهادها و محافل ادبی متعددی نیز با این نام شکل گرفتهاند، اما میان منتقدان ادبی و شاعران و نویسندگان، درباره اینکه «ادبیات پایداری» چه هست و چه نیست، اجماعی وجود ندارد.
به بیان دقیقتر، نوعی تشتت آرا درباره مبانی، حد و حدود، زمانمندی، مکانمندی و مصادیق این موضوع به چشم میخورد.
* اشکال بحثها و تشتت آرا در چیست؟ چرا رسیدن به اجماع دراینباره دشوار شده است؟
هر جنگی یک مهاجم دارد و یک مدافع. به عبارت دیگر، جنگ از زاویه دید هرکدام از طرفین یا هرکدام از گفتمانها، به گونههای متفاوت تعبیر و تفسیر میشود و قاعدتاً مدافع، حق دارد از دفاع، پایداری و مقاومت و نیز تحمیل جنگ، سخن بگوید؛ زیرا در هر حال آسیب دیده است. روال تاریخی جنگ هشتساله عراق با ایران هم نشان داد که ایرانیان طی این سالها، درحال دفاع بودهاند.
اصولاً در جامعه ایران همواره بر تحمیلی بودن جنگ و فضیلت دفاع در برابر دشمن، تأکید شده و ازاینرو دفاع و مقاومت، ارزش داشته است. از طرف دیگر نگرش دینی جامعه نیز جنگطلبی و ویرانگری را نکوهش کرده؛ بنابراین آنچه متمایز کننده جنگ تحمیلی از سایر جنگهای میهنی است، جنبه دفاعی و جهادی آن بوده که بر پایه یک دیدگاه، بهمنزله «تکلیف الهی» بر دوش مجاهد راه خدا است. بخش اعظمی از این ادبیات نیز ضمن اینکه در خدمت دفاع بوده، با خلق تصاویر اصیل دینی (بهویژه آموزههای مذهبی شیعی)، مدعی اثبات حقانیت ماهیت و هویت انقلاب اسلامی است.
با این وجود از منظر منطق علمی و روشی، ادبیاتی که در چنین وضعیتی پدید آمده، چه ستایشگر و تقدیسکننده دفاع یا جنگ باشد و چه مذمتکننده آنها و چه ادبیات مهاجم باشد و چه ادبیات مدافع، در کلیت خود ادبیات جنگ بوده؛ ادبیات جنگ یک اصطلاح پذیرفتهشده در تقسیمبندیهای انواع ادبی است و در دنیا هم با همین عنوان از آن یاد میشود. بنابراین آنچه در حوزه انواع ادبی در موضوع جنگ نوشته میشود، ادبیات جنگ است و نوع نگاههای متفاوت، رویکردهای مختلف را پدید میآورد.
در ایران گاه نوع نگاه به جنگ و استفاده از تعابیری همچون ادبیات مقاومت، ادبیات پایداری یا ادبیات دفاع مقدس، باعث شده است که به جای ادبیات جنگ، جنبههایی از آن یعنی مقاومت، دفاع و پایداری، ملاک تعریف قرار گیرند و منتقدان بهجای تعریف ادبیات جنگ در پی تعریف ادبیاتِ مقاومت و پایداری باشند.
وجود اصطلاح «ادبُالمقاومه» که تعبیر رایجی درباره آثار ادبی مرتبط با جنگ در فلسطین اشغالی هست نیز در این نامگذاریها تأثیر داشته است؛ قطعاً برخی از آثار ادبی فارسی هم درباره مقاومت و پایداری و قداست دفاع پدید آمدهاند، اما باید دید آیا این تعریف و نامگذاری میتواند همه آثار را در بر بگیرد یا خیر؟ با گزینش عباراتی نظیر «ادبیات مقاومت»، تکلیف آثار دیگری که موضوعشان درباره جنگ است، اما به جنبههای دیگری جز مقاومت و پایداری میپردازند، چیست؟ اینها را ذیل چه عنوانی میتوان لحاظ کرد؟
بنابراین همانطور که گفتم، اختلافات از مبانی نظری متفاوت و کارکردی که برای این نوع ادبی درنظر میگیرند، سرچشمه میگیرد. فضای سیاسی و فرهنگی جامعه سبب شده با استفاده از شگردهای تبلیغاتی، جنگ از دیدگاه گروهی خاص مثبت و مقدس نشان داده شود و در پی آن عدهای خود را ضدِ جنگ معرفی کنند؛ برای مثال وقتی میگوییم ادبیات جنگ، از آن ادبیاتی را اراده میکنیم که در مضمون و محتوا به یک جنگ خاص، صرف نظر از دفاعی یا تهاجمی بودن، بپردازد؛ اما همین ادبیات به یکباره در فضای تبلیغی، به «ادبیات ضد جنگ» تبدیل میشود.
انگار که جنگ برای یک گروه همچون یک آرمان ارزشمند است و گروهی دیگر با اطلاق عنوان «ضدِ جنگ»، خود را از این نگاه دور میکنند. از زوایای دیگری نیز میتوان به موضوع نگاه کرد؛ یکی اینکه عنوان «ادبیات جنگ» از ماهیت تخصصی موضوع سرچشمه گرفته است، یعنی از منظر پژوهش ادبی و در مقام تحلیلهای علمی و تاریخی، جنگ فقط یک «موضوع» است و نباید زشت و زیبای یک موضوع، پژوهش درباره آن را تحتالشعاع قرار دهد.
گزینش هرکدام از این تعابیر، متأثر از فضای سیاسی و فرهنگی و گفتمان سیاسی و فرهنگی حاکم بر یک دوره خاص است؛ چنان که ما تقریباً در تمام طول جنگ، از زبان و بیان رهبران سیاسی و نیز از زبان جامعه، اصطلاح جنگ را میشنویم. در مناسبتها از این واقعه با نام جنگ یاد میشود؛ برای مثال طی زمان جنگ هرسال در آغاز ماه مهر، «هفته جنگ» گرامی داشته میشد و از داستانها، شعرها، فیلمها و آثار مرتبط با پسوند جنگ یاد میشد. همچنین کنگرههای «شعر جنگ» و مانند آن برگزار میشدند؛ اما پس از جنگ، اصطلاح دفاع مقدس و بعدها اصطلاح پایداری رواج بیشتری مییابد و مرزبندیها میان آثار و نویسندگان، مشخصتر میشود.
این مرزبندی جدید بر مبنای فضای فکری ایدئولوژیک است؛ ورود ایدئولوژی و پیشداوری خاص در تحلیل یک مجموعه و تعریف آن، سبب خروج یا دست کم نادیده گرفتن بخشی از آثار میشود. با تغییر عنوان، شعاع دایره آثار ادبی محدودتر میشود و بسیاری از آثار بدون درنظر گرفتن منطق علمی، از دایره تحلیل کنار گذاشته میشوند و از متون ادبی انتظار بازتاب تعریف و دیدگاهی خاص از جنگ میرود.
درنهایت اینکه به دور از نگاه سیاسی و فرهنگی خاص، کاربرد اصطلاح ادبیات جنگ، منطق علمی و روشی دارد؛ یعنی هم شامل آندسته از آثاری است که مستقیم به توصیف رزمندگان، حماسهها، بازآفرینی ارزشهای دینی و انقلابی و وقایع و صحنههای جنگ میپردازد و هم آثاری را در بر میگیرد که در آن تأثیر جنگ بر تمام وجوه زندگی مردم بازتاب یافته و از سوی دیگر، شامل آثاری بوده که در انتقاد از جنگ پدید آمده است.
* مهمترین مؤلفههایی که ادبیات جنگ را از ادبیات اجتماعی و سیاسی متمایز میکند، چیست؟
نسبت ادبیات جنگ با ادبیات سیاسی و اجتماعی، نسبت عام و خاص است؛ یعنی ما داستانها یا شعرهایی داریم که موضوع جنگ را در زمینه سیاسی و اجتماعی طرح میکنند.
* به نظر شما کدام موضوعات در ادبیات جنگ در ایران نانوشته و ناخوانده ماندهاند؟
در ادبیات جنگ بخش مهمی از آثاری که در سالهای نخست دیدگاههای غیر رسمی را طرح میکردند، بعدها مجال انتشار دوباره نیافتند و درباره آنها هم کمتر نوشته یا مطالعه شد. من در پژوهشی که اخیراً انجام میدهم، پیگیر همین نگاهها و آثار بهحاشیهرفته یا نادیدهشده هستم؛ همینطور مهاجران ایرانی، آثار بسیاری درباره جنگ و حواشی آن نوشتهاند که بدانها نیز کمتر پرداخته شده است.
نکته دیگر آنکه ادبیات جنگ شامل صدها رمان، چند هزار داستان کوتاه و تعداد بیشماری شعر است؛ این آثار ادبی موضوعات و مضامین بسیاری را طرح کردهاند اما به نظر میرسد یکدسته از مضامین و موضوعاتی که کمتر بدان پرداخته شده، موضوعات مرتبط با مفاهیم ملی ایران است. در آغاز انقلاب بهدلیل غلبه مفاهیم مرتبط با ایدئولوژی اسلامی، مفاهیم ملی در نظر برخی از اصحاب نظر و ایدئولوگهای فرهنگی و سیاسی، کمرنگ شد؛ چیزی که اخیراً و در ماجرای جنگ 12 روزه بدان توجه شد و از ایران گفتن و از ایران خواندن، اعتبار پیدا کرد.
در رویکردهای مختلفی که نویسندگان به جنگ داشتهاند، غیبت یا کاستی مفهوم ایران و نمادهای ایرانی، اساطیری و تاریخی مرتبط با ایران، آشکار است. یعنی در ادبیات جنگ بهویژه در رویکرد نخست، حماسه ایرانی با توجه به مباحث مذهبی شکل میگیرد، درحالی که این مباحث تاریخی و ملیگرایانه ایرانی میبایست در کنار مفاهیم مذهبی بهکار میرفت تا بهنوعی به تقویت گفتمانی هویت ایرانی هم منجر شود؛ از سوی دیگر وجه تراژیک جنگ هم بهنوعی در بخش مهمی از آثار ادبی جنگ نادیده گرفته شده است.
* این دو وجه حماسی و تراژیک چه کارکردهایی دارند؟
در یک نگاه کلی روایت جنگ دو وجه مهم دارد؛ وجه حماسی و وجه تراژیک. همراهی این دو وضعیت در بازنمایی جنگها نوعی تعادل اجتماعی و انسانی ایجاد میکند. روح طبیعی انسانِ در جنگ و جامعه در جنگ در همراهی این دو وجه، نمود پیدا میکند. در گرایشها و رویکردهای مختلف به مسئله جنگ، ماندگاری و اصالت با آثاری است که هر دو وجه را بازتاب دهند.
وقتی اثری تنها به مسئله حماسه، تاریخ یا اسطوره تکیه میکند، جنگ را یکسویه نمایش میدهد؛ در بازتاب حماسی جنگها، بازنمایی واقعه با کمک ایدئولوژیهای مختلفی نظیر ملیگرایی یا مسائل مذهبی و متافیزیکی، صورت میگیرد. در آثار ادبی سالهای نخست جنگ تحمیلی بهویژه آنهایی که گرایش مذهبی دارند و از ایدئولوژی ادبیات اسلامی بهرهمند هستند، وجه حماسی بر پایه ایدئولوژی مذهبی اعتلا پیدا کرده است. در این آثار تراژدی به نفع حماسه و ایدئولوژی کنار رفته؛ وقتی تراژدی به حاشیه میرود، امر اخلاقی هم به محاق میرود. وجه حماسی بهویژه وقتی با بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک و مذهبی همراه است، انتخابهای اخلاقی قهرمان قصه را ناممکن میکند.
برای اینکه شخصیتهای داستانی در این وجه مطلق هستند و اصولاً انسانهای مردد باید تغییر و تحول مثبت پیدا کنند؛ به همین دلیل پیرنگ داستانهای رویکرد نخست نیز که حامل وجه حماسی هستند، دستورالعملهای واحد دارند. یک ماجرا در داستانهای مختلف تکرار میشود؛ یعنی الگوهای پیرنگ مشابه است. برای مثال الگوی رویارویی و تغییر یا بازآموزی و تغییر، بسیار تکرار میشود.
در داستانهای رویکرد نخست، روح تراژیک به نفع روح حماسی نادیده گرفته شده؛ در آثار ادبی پدیدآمده در این رویکرد، روح حماسی با بهره بردن از تاریخ شیعی صدر اسلام و بازروایت آن در داستانهای جنگ، مانع از بیان روایی تراژدی جنگ شده است. همچنین رنجها، ترسها، فاجعهها، مرگها و انتخابهای فجیع نادیده گرفته شده است. تراژدی به اختیارهای اخلاقی میپردازد و میتواند چهره زشت جنگ را نشان دهد و هزیمت آدمی را از جنگ، بهوضوح بیان کند.
در زمان جنگ عواقب حذف امر تراژیک بهدلیل تبلیغات گسترده رسانهها، به چشم نمیآمد؛ اما اکنون که سالها از آن زمان گذشته، روایتهای متفاوتتری از رزمندگان منتشر شده که از روایتهای اولیه فاصله دارد و نشان میدهد که آسیبهای روانی حذف تراژدی تا چه میزان آسیبهای فردی و اجتماعی را به دنبال دارد و به این ترتیب است که زاویهدار شدن نسل جدید و جبههنرفتهای که نمیتواند غیر تراژیک بودن جنگ را بپذیرد با رزمندگانی که جان و مال خود را در این راه فدا کردند و ایجاد تفرقه میان این دو نسل را میبینیم.