شناسه خبر:20671
1399/2/12 11:58:15

سپهرغرب، گروه اجتماعی: ما انسانها تمایل شدیدی به مبالغه در میزان تأثیر رویدادهایی داریم که به شدیدترین وجه در زندگی‌مان رخ خواهند داد. رویدادهای به شدت مثبت و به شدت منفی در واقع به مدت طولانی بر سطوح شادی ما آنطور که تصور می‌کنیم، تأثیر نخواهند گذاشت.

در تابستان سال 2010، راشل فریدمن خود را آماده یکی از بهترین دوره‌های زندگی می‌کرد. او به تازگی نامزد کرده بود و با دوستان صمیمی خود از مهمانی آخرین روزهای مجردی لذت می‌برد. حوادث آسیب زا موجب فعال شدن آن چیزی می‌شود که گیلبرت از آن به عنوان «سیستم ایمنی روانی» یاد می‌کند. سیستم ایمنی روانی ما توانایی مغز را در القاء نگرش مثبت و شادی در شرایط غیر قابل اجتناب افزایش می‌دهد. این امر مغایر با آنچه انتظار خواهیم داشت به هنگام تصور چنین رویدادی رخ دهد، است. فریدمن و دوستانش روز خود را در کنار استخر می‌گذراندند که یکی از آنها از روی شوخی او را به انتهای کم عمق آب هل داد. او به آرامی به بالای آب شناور شده و صورتش ظاهر شد. در این لحظه متوجه شد که مشکلی برایش پیش آمده است.

سر او به کف استخر برخورد کرده و دو مهره ستون فقراتش شکسته شدند. دقیق‌تر آنکه شکستگی مهره C6 او موجب قطع نخاع او شد و برای همیشه از ناحیه سینه به پایین فلج گشت. با این اتفاق دیگر نمی‌توانست دوباره راه برود. یک سال بعد، راشل فریدمن با همسر جدید خود ازدواج کرد. او تصمیم گرفت تا بعضی از افکار و تجربیات خود را در خصوص این حادثه در برنامه آنلاین پرسش و پاسخ با دیگران به اشتراک گذارد.

سخن خود را با بعضی از چالشهای پیش روی خود آغاز کرد. پیدا کردن شغلی که بتواند معلولیت جسمی او را پوشش دهد کار سختی بود. مقابله با درد عصبی می‌توانست آزار دهنده و مأیوس کننده باشد.

او همچنین به طور تعجب آوری پاسخهای مثبت و حاکی از امیدی را نیز با دیگران درمیان ‌گذاشت. به عنوان مثال، هنگامی که از او در مورد بدتر شدن اوضاع پرسیده شد، پاسخ داد «البته که شرایط مانند سابق نبوده و تغییر کرد، اما نمی‌توانم بگویم که این تغییر بد بوده باشد». سپس هنگامی که از او در مورد رابطه‌اش با همسرش سئوال شد پاسخ داد: «فکر می‌کنم ما خوشبخت هستیم به این دلیل که آسیب دیدگی من می‌توانست از این بدتر باشد.»

چطور می‌توان شاد بود زمانی که هیچ چیز در زندگی خوب پیش نمی‌رود؟ همانطور که پیداست، وضعیت راشل می‌تواند حقایق بسیاری در خصوص پاسخ مغز به حوادث آسیب زا و در واقع چگونگی شاد ساختن ما آشکار سازد.

 حقیقتی شگفت انگیز در خصوص شادی

دَن گیلبرت روانشناس اجتماعی از دانشگاه هاروارد است که کتاب پر فروش او تحت عنوان « Stumbling on Happiness» «مواجهه با شادی» راه‌های بسیاری را مورد بحث قرار می‌دهد که بواسطه آنها متوجه می‌شویم که چگونه در تخمین شرایطی که ما را شاد یا غمگین می‌سازند، دچار اشتباه می‌شویم و برخی از بینش‌های دور از ذهن را در خصوص آنچه در واقع ما را خوشحال می‌سازند، فاش می‌نماید.یکی از نخستین یافته‌هایی که از مطالعات محققانی مانند گیلبرت حاصل شده این است که شرایط به شدت غیر قابل گریز اغلب موجب شکل گیری پاسخی در مغز می‌شوند که مثبت اندیشی و شادی را افزایش می‌دهد.

به عنوان مثال، تصور کنید خانه‌تان بر اثر زلزله تخریب شده است یا در یک حادثه رانندگی دچار جراحت جدی شده‌اید و حس پاهای خود را از دست داده‌اید. زمانی که در خصوص تأثیر چنین حادثه‌ای سئوال می‌شود، اکثر افراد در خصوص اینکه این حادثه تا چه اندازه می‌تواند ویران کننده باشد، صحبت می‌کنند. بعضی حتی عنوان می‌کنند ترجیح می‌دهند بمیرند تا اینکه هرگز نتوانند راه بروند.

اما آنچه پژوهشگران بدان پی برده‌اند این است که هنگامی که افراد در واقعیت دچار یک حادثه آسیب زا مانند زندگی پس از وقوع زلزله یا فلج می‌شوند، سطوح شادی آنها پس از گذشت شش ماه از حادثه با یک روز قبل از حادثه تقریباً برابر خواهد بود.

 این امر چگونه می‌تواند رخ دهد؟

تمایل به مبالغه در میزان تأثیر حوادث پیش رو بر شادی (The Impact Bias)

حوادث آسیب زا موجب فعال شدن آن چیزی می‌شود که گیلبرت از آن به عنوان «سیستم ایمنی روانی» یاد می‌کند. سیستم ایمنی روانی ما توانایی مغز را در القاء نگرش مثبت و شادی در شرایط غیر قابل اجتناب افزایش می‌دهد. این امر مغایر با آنچه انتظار خواهیم داشت به هنگام تصور چنین رویدادی رخ دهد، است. همانطور که گیلبرت عنوان می‌کند: «افراد از این حقیقت بی اطلاع هستند که احتمال بیشتری وجود دارد که دیواره دفاعی آنها بر اثر یک رویداد تلخ بزرگ فعال ‌شود تا یک رویداد کوچک و جزئی. از اینرو، آنها در تخمین و پیش بینی واکنشهای احساسی خود نسبت به بداقبالی‌ها در ابعاد مختلف دچار اشتباه می‌شوند.»

این تأثیر برای وقایع به شدت مثبت و خوشایند نیز به روشی یکسان عمل می‌کند. به عنوان مثال تصور کنید که چه احساسی به شما دست می‌دهد اگر برنده یک بلیت بخت آزمایی شوید. بسیاری از افراد تصور می‌کنند که بردن بلیت بخت آزمایی بلافاصله شادی طولانی مدتی را به همراه خواهد داشت اما محققان خلاف آن را به اثبات رسانده‌اند.

در مطالعه بسیار مشهوری که توسط محققان دانشگاه نورث وسترن در سال 1978 منتشر شد معلوم گشت که سطوح شادی افراد فلج و برندگان بلیت بخت آزمایی در طی یک سال پس از وقوع رویداد در اصل به یک اندازه است. درست متوجه شدید. فردی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده است که باعث تحول در زندگی او می‌شود و فردی دیگر پاهای خود را از دست داده است و ظرف یک سال این دو فرد به یک اندازه خوشحال خواهند بود.

ذکر این نکته اهمیت دارد که این مطالعه خاص در سالهای بعد از انتشار تکرار نشده اما روند کلی کار بارها و بارها مورد تأیید قرار گرفته است. ما انسانها تمایل شدیدی به مبالغه در میزان تأثیر رویدادهایی داریم که به شدیدترین وجه در زندگی‌مان رخ خواهند داد. رویدادهای به شدت مثبت و به شدت منفی در واقع به مدت طولانی بر سطوح شادی ما آنطور که تصور می‌کنیم، تأثیر نخواهند گذاشت.

محققان به آن تمایل به مبالغه در میزان تأثیر حوادث پیش رو بر شادی یا ایمپکت بایاس (The Impact Bias) ‌گویند به این دلیل که این تمایل در ما وجود دارد که در میزان و شدت شادی که حوادث مهم بر روی ما بجا می‌گذارند مبالغه و بزرگ نمایی کنیم. ایمپکت بایاس نمونه‌ای از پیش بینی عاطفی (affective forecasting‌) یعنی پدیده‌ای روانشناسی اجتماعی است که به توانایی عموماً وحشتناک ما انسانها در پیش بینی واکنشهای هیجانی نسبت به رویدادهای آینده اشاره دارد.

 چگونه شاد باشیم: از اینجا به کجا برویم

از ایمپکت بایاس به دو نکته کلیدی می‌رسیم:

نخست، این تمایل در ما وجود دارد که بر روی چیزی تمرکز کنیم که تغییر می‌کند و چیزهایی را که تغییر نمی‌کنند را فراموش می‌کنیم. هنگامی که به برد بلیت بخت آزمایی فکر می‌کنیم، آن رویداد و تمام پولی که از آن عایدمان می‌شود را در ذهن خود تصور می‌نماییم. اما 99 درصد دیگر زندگی و چگونه کمابیش به یک صورت باقی خواهند ماند را فراموش می‌کنیم.

هنوز هم اگر خواب کافی نداشته باشیم، احساس بدخلقی خواهیم داشت. هنوز هم مجبوریم که در ساعت ترافیک منتظر بمانیم. هنوز هم مجبوریم اگر بخواهیم تناسب اندام خود را حفظ کنیم، به ورزش بپردازیم. و هنوز هم مجبوریم هر سال مالیات خود را بپردازیم.

هنوز هم زمانی که عزیزی را از دست می‌دهیم احساس ناراحتی خواهیم داشت. هنوز هم با نشستن در ایوان و تماشای غروب خورشید احساس خوبی به ما دست خواهد داد. تغییر را تصور می‌کنیم اما چیزهایی که به همان صورت باقی می‌مانند را فراموش می‌کنیم.

دوم اینکه مواجهه با یک چالش مانعی بر سر راه چیزی غیر از خود وجودی شما است. به گفته‌ اپیکتیتوس فیلسوف یونانی «فلج شدن مانعی بوجود آمده برای پاهای شما است و نه خواستها و آرزوهای‌تان». به همان دلیل که در خصوص میزان صدمه رساندن حوادث بد بر روی زندگی‌مان مبالغه می‌کنیم، در خصوص میزان کمک وقایع خوب بر زندگی‌مان نیز دچار اغراق و تخمین اشتباه می‌شویم. ما بر روی چیزی که رخ می‌دهد تمرکز می‌کنیم (مانند از دست دادن پا) اما همه‌ تجربیات دیگر زندگی را از یاد می‌بریم.

نوشتن یک نامه تشکر آمیز به دوستان، تماشای مسابقات فوتبال در آخر هفته، خواندن یک کتاب خوب، خوردن یک غذای خوشمزه، اینها همه قسمتی از زندگی خوبی هستند که می‌توانید با داشتن پا یا بدون پا از آنها لذت ببرید. مسائل حرکتی تنها بخش کوچکی از تجربیات در دسترس شما محسوب می‌شوند. وقایع منفی می‌توانند چالشهایی را برای بعضی وظائف بوجود آورند اما تجربیات انسان وسیع و متنوع است.

جای زیادی برای شادی در زندگی وجود دارد که ممکن است در تصورات حال حاظر شما بسیار بیگانه یا نامطلوب به نظر آید.

شناسه خبر 20671