در باب «نُطُق کشی» جریان شبه روشنفکری از هنرمندان
میدانداری دیکتاتوری اقلیت
سپهرغرب-گروه فرهنگی:«بایکوت!» این کلمه به برخورد گروههای مارکسیستی و شبهمارکسیستی در زندانهای دوران پهلوی با افرادی اطلاق میشد که به دلایل مختلف، سرشان درلاک خودشان بود یا نمیخواستند با تیم آنها همراه شوند و به اصطلاح «مسألهدار» شدهبودند.
***میدانداری گروهی بیسواد و پرمدعا
حالا اگرچه امروز از آن گروههای شبهروشنفکر، به جماعتی پا در هوا، بیسواد، پر مدعا و به قول مرحوم جلال آل احمد «هُری هُری مذهب» رسیدهایم اما آن سنت بایکوت در اشکالی شنیع و مبتذلتر آمیخته به کاربرد رکیکترین فحشهای چارواداری و به اصطلاح چالهمیدانی بر فضایشان حاکم شدهاست.(به نظر میآید این سوپر شبهروشنفکران امروز به اصل خود بازگشتهاند!) نمونهاش در جریان التهابات سال گذشته بود که تولید و نمایش سریال و فیلم برای تلویزیون و اکران سینما، دوران به شدت عجیب و غریبی را پشت سر گذاشت. در زمانی که بسیاری از پروژههای سینمایی یا سریالها وارد فاز تولید و فیلمبرداری میشد، ناگهان به گونهای باورنکردنی تهدیدات علیه این گروهها آن هم از جانب تعداد محدودی از همکارانشان شروع شد. علنا با فیلمسازان و عوامل دیگر مانند بازیگران تماس گرفته میشد و آنها را از ادامه تولید یا بازی در فیلمها و سریالها، ابتدا نهی کرده و اگر فیلمساز، بازیگر یا یکی از عوامل فنی فیلم که با او تماس گرفته شدهبود، نهی فوق را برنمیتابید و به دلایل مختلف کار خود را ادامه میداد، مورد تهدید قرار گرفته و بعضا با فحش، بد و بیراه و ناسزا (که از ویژگیهای حیرتآور و تاسفبار آن التهابات بود!) مورد آزار و اذیت قرار میگرفت تا آن که از انجام کار در پروژههای ساخت فیلم و سریال، خودداری کرده یا
انصراف دهد. حتی برخی تهدیدکنندگان با لحن و ادبیات لاتی و جاهلمنشانه، همکاران خود را مورد آزار قرار دادند مانند تهدیدات نوه جاسوس معروف انگلیس که به جای سررشته داشتن از فیلم و فیلمسازی، کلکسیونی از ادعا و قمپز است!
***فحش میدهم، پس هستم!
مثلا یکی از فیلمسازان خوشنام و سختکوش از نسل اول کارگردانان پس از انقلاب که جوایز متعدد جهانی هم برده، در حالی که به خاطر فیلمهای قبلیاش دچار تنگنای مالی شدهبود و با تلاش بسیار، مجوز ساخت یک کمدی ساده را دریافت کرد، با همین تهدیدات و ناسزاها مواجه شد. او که حیرتزده شدهبود، با برخی دوستان تماس گرفت و سادهدلانه سؤال میکرد: «آیا به جز من هیچکس دیگری در این کشور کار تولید فیلم و سریال انجام نمیدهد که اینقدر به من فحش و بد و بیراه میدهند؟!» این در حالی بود که در همان حال، دهها پروژه تولید فیلم و سریال حتی از سوی همان افراد تهدیدکننده با بودجههای کلان در حال انجام بود. یا فیلمساز دیگری که به خاطر تهدیدات مکرر دوستان به اصطلاح فیلمسازش، به جان آمدهبود و از شروع کار تولید فیلمش وحشت داشت، عاجزانه میپرسید که: «مگر دیگران کار نمیکنند؟ مگر آن فوتبالیست بازی نمیکند؟ مگر کارمندان بانک و آموزش و پرورش و دانشگاه و شهرداری و ادارات و سازمانهای مختلف به سر کار نمیروند؟ خب، فیلمسازی هم کار و شغل و حرفه ماست و از دستمزد آن، زندگی خود را تامین میکنیم. چرا نباید کار کنیم و فیلم بسازیم؟»و متاسفانه فیلمبرداری پروژه دیگری با صحنه تاسفباری مواجه شد که عدهای معدود از همان به اصطلاح همکاران تهدیدکننده، بازیگران و عوامل آن پروژه را در سر صحنه با فحش و اهانت مورد آزار و اذیت قرار دادند تا بلکه بتوانند آن پروژه را تعطیل کنند!حتی فیلمساز دیگری هم که مدام در فضای مجازی پستهای تحریککننده و تاییدگر شایعات واخبار جعلی میگذاشت، در مقابل پرسش چرایی بارگذاری چنین پستهای تحریفگرانه، گفت که درصورت عدم همکاری درچنین مواردی، با فحش، ناسزا و اهانت ازسوی بعضی ازهمکارانش مواجه خواهدشد و این پستها را بدون هیچگونه اعتقادی به متنشان، فقط از جهت فحش نخوردن، در فضای مجازی میگذارد!
***دیکتاتوری اقلیت و دیکتاتورهای کوچک
اما همان حضرات در حالی که ادعای تحریم و همراهیشان با اغتشاشات، گوش فلک را کر کردهبود، خود در پروژههای پر پول با رانت و پارتی و شارلاتانیسم مشغول دریافت دستمزدهای کلان بودند و بعضا با همین دستمزدها در آن سوی مرزها برای خود ویلا و خانههای آنچنانی تهیه کردند اما به هر حال بسیاری از برنامهسازان و سینماگران، تهدیدات و فحش و ناسزاها را برنتابیدند و به کار خود ادامه دادند که از اینجا به بعد کار تهدید و فحش برای حضور نیافتن در تلویزیون یا اکران سینماها و حتی جلسات مطبوعاتی جشنواره فیلم فجر آغاز شد.این همان دیکتاتوری یک اقلیت محدود است که طی 40سال گذشته با تحمیل خود به تلویزیون و سینمای ایران و بهرهگیری از رانتهای مختلف دولتی و حکومتی، مشکلات و دغدغهها و ارزشهای هویتی و ملی و تاریخی مردم ایران را سانسور کرده و در مقابل، فیلمها را مملو از دعواها، جنجالها و انواع و اقسام بحرانهای بالای میدان ونکی و عشقهای ضربدری، مربعی و ذوزنقهای و تحریف وقایع اجتماعی و تاریخی کردند. اینها همان دیکتاتورهای کوچکی هستند که علاقه و دلمشغولیهای مردم برایشان کمترین اهمیتی نداشت و از همین روی انحصارطلبانه با قبضه کردن همه ارکان سینمای ایران، آن را هم از «سینما» و هم از موضوعات مربوط به «ایران» و «ایرانی» خالی کردند تا اینکه براساس آمار رسمی، تنها 7درصد مخاطب برای آن باقی بماند و 93درصد مردم ایران از آن فراری باشند.حالا همان دیکتاتورهای حقیر و کوچک که دیگر میدانی برای تخریب ذهن مردم ندارند، دست به سلطهگری و برقراری دیکتاتوری اقلیت خود بر همکارانشان زدهاند که بیش از این، استبداد رای و فریبهای آنان را نمیپسندند و میخواهند به راه خود بروند. یاد جلال آل احمد به خیر که 60سال قبل و در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، همهمه و قیل و قال جماعت شبهروشنفکر را مانند لانه زنبور دانست و استبداد و دیکتاتوریشان را از انواع مشابه هم بدتر شمرد!
شناسه خبر 77264