شناسه خبر:37488
1399/12/13 10:41:00

سپهرغرب، گروه اجتماعی: روزهایی که تازه پایمان به مطب‌های درمان باز شده بود، وقتی فرم‌های درمان ناباروری را جهت تکمیل پرونده پزشکی جلویم می‌گذاشتند، زیرلب با پوزخند با خودم می‌گفتم، مگر می‌شود به کسی که چند سال پیش یک بارداری و زایمان موفق داشته، بگویند نابارور!

چند سالی زمان بُرد تا بالاخره برچسب «ناباروری» به خودم و همسرم را پذیرفتم! درست است که در تعریف علم پزشکی به هر زوجی که بعد از یک سال اقدام، بچه‌دار نشده‌اند، نابارور گفته می‌شود اما پذیرفتن این نقص برای زوجی که یک‌بار طعم پدر و مادر شدن را چشیده‌اند به این راحتی‌ها نیست.

روزهایی که تازه پایمان به مطب‌های درمان باز شده بود، وقتی فرم‌های درمان ناباروری را جهت تکمیل پرونده پزشکی، جلویم می‌گذاشتند، زیرلب غر و لندکنان و با پوزخند با خودم می‌گفتم، مگر می‌شود به کسی که چند سال پیش یک بارداری و زایمان موفق و بدون دردسر داشته، بگویند نابارور!

اما کم‌کم و با طولانی شدن این انتظار، نگرانی‌ها بیشتر، ترسناک‌تر و واقعی‌تر شد؛ تا همین روزها که چندمین سال چشم‌انتظاری‌مان هم در حال به پایان رسیدن است، اگرچه دیگر مثل گذشته نیستم که با شنیدن خبر بارداری هم‌سن‌و‌سال‌هایم دلم هری فرو بریزد و ناخواسته اشک در چشمانم حلقه ببندد اما هنوز هم با دیدن آن یک خط بی‌رمق روی «چک بی‌بی» حالم چند ساعتی می‌گیرد!

هنوز هم بعد از بی‌نتیجه ماندن یک شیوه جدید درمان دمغ می‌شوم، هنوز هم با غبطه به دوستانم نگاه می‌کنم، به دوستانی که روزی برای رهایی‌شان از درد تجرد، توی هر حرم و حریم مقدسی دعا می‌کردم و حالا آن‌ها در انتظار بچه‌های دوم و حتی سومشان هستند؛ هنوز هم از حکمت خدا تعجب می‌کنم، وقتی می‌بینم دختردایی بیست‌وچند ساله‌ام شب و روز به‌خاطر چهارمین بارداری ناخواسته‌اش بی‌تابی و ناشکری می‌کند.

فقط خدا می‌داند که امثال من چقدر با هر توصیه طب سنتی یا مدرن، نور امید در دلشان روشن شده است، فقط خدا می‌داند چقدر با به‌به و چه‌چه اطرافیان در مورد فلان دکتر و فلان نسخه دل‌خوش شدیم و فقط خودِ اهل‌بیت (ع) می‌دانند که چه توسلات و چله‌هایی گرفتیم برای رسیدن به سوت پایان این انتظار؛ گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود!

سخت‌ترین بخش این تلاش‌ها، فرسایش جسم و روح زن و شوهر و البته فشاری است که ازنظر مالی متحمل می‌شوند؛ برای اینکه با سؤال‌هایی که بقیه از روی دلسوزی می‌پرسند فشار بیشتری به ما وارد نشود، در این شرایط سخت اقتصادی مجبورم فقط روی کمک مالی و همراهی همسر حساب کنم و نگذارم کسی چیزی متوجه شود.

مرخصی‌های گاه و بیگاه و نگرانی‌های از دست دادن شغل قراردادی همسرم، کنار هزینه‌های مستأجرنشینی ازیک‌طرف، رفت‌وآمد مکرر از شهرستان به مراکز درمان ناباروری پایتخت هم از طرف دیگر باعث می‌شود هرماه وقت و انرژی و هزینه فراوانی از ما گرفته شود؛ علم پزشکی هم که با همه ادعایش تا حالا نتوانسته رحِم هیچ زنی را وادار به انجام وظیفه‌اش بکند!

«آی‌یوآی»، «آی‌وی‌اف» و «میکرو» در نهایت به تشکیل سلول تخم منجر می‌شوند! اما لانه‌گزینی کاری است که فقط و فقط از ید قهّاریت و قادریت خدا برمی‌آید، این موضوع را کسانی مثل من که روزگاری دلمان را به همین موفقیت‌های پانزده، بیست‌درصدی روش‌های درمانی خوش کرده بودیم، خوب می‌فهمیم و برایمان کاملاً قابل‌درک است.

راستش را بخواهید، من هم گاهی در خلوتم پدر و مادرم را مؤاخذه می‌کنم، برای سخت‌گیری‌ها، بی‌تفاوتی و مقاومت‌هایشان در ازدواجم که با بهانه‌های مختلف باعث بالا رفتن سن مادری‌ام شدند! البته گاهی هم خودم را مقصر می‌دانم شاید مصداق آن عبارت دعای کمیل شده‌ام که «اللّهم‌اغفر لی ذنوب‌الّتی تغیّر النعم» که شاید به همین خاطر نعمت مادر شدن دوباره از من سلب شده است! مثلاً شاید دلی را سوزانده‌ام، حقی را از بنده‌ای غصب کرده‌ام یا برای فرزند نخستم خوب مادری نکرده‌ام که اثر وضعی‌اش دامن‌گیرم شده‌ است، نمی‌دانم!

گاهی اطرافیانم شماتتم می‌کنند که «دست‌وپای الکی نزن، مگه اولی رو چه‌جوری بهت دادن؟ اصلاً تا خدا نخواد برگی از درختی نمی‌افته»! ولی من هیچ‌وقت نفهمیده‌ام که چرا پیگیری‌های درمانی ناباروری برای آن‌ها این‌گونه تلقی می‌شود و فکر می‌کنند دل ما به اسباب و علل خوش است و یادمان رفته که شافی فقط خداست! بالاخره ما سختی‌های درمان را از باب امید به لطف و عنایت حضرت الله به‌جان می‌خریم؛ بزرگی می‌فرماید «معنای توکل این نیست که پشت فرمان ماشین بنشینی و بگویی: خدایا، به تو توکل کردم، پس چرا ماشینم حرکت نمی‌کند؟! درحالی‌که وظیفه تو این بوده که ابتدا باک بنزین رو پر کنی و بعد ماشین را روشن کنی و گاز بدهی!

تو وظیفه خودت را درست و کامل انجام بده، بقیه‌اش با خداست! اصلاً به‌قول استاد پناهیان توی آن کلیپ مشهورشان که می‌گویند: خدا بعضی خواسته‌های ما را عمداً می‌گذارد پشت پرده! یعنی خدا گاهی خواسته بنده‌اش را استجابت نمی‌کند تا واکنش دلبرانه بنده‌اش را در اوج احتیاج و اضطرار حاجتش بسنجد! «وگرنه که روزی ما در ازدیاد نسل کاملاً مقسوم، معین و معلوم است! اما مهم این است که؛ واکنش ما به این امتحان چیست؟ پریشانی، اضطرار، ناشکری، شماتت کردن اطرافیان و مقصریابی، بداخلاقی، بی‌خیالی و تنبلی، بی‌مسئولیتی یا دلبری کردن از خدا!

چه می‌شود کرد؟! شاید کاری از دستمان برنیاید اما با این اوضاع کم شدن جمعیت کشور، جای جهاد من و امثال من هم اینجاست؟! این‌که خدا به ما توفیق بدهد در این میدان تمرین بندگی کنیم و باور کنیم وظیفه ما فقط این است که ناامید نشویم و به تلاش ادامه بدهیم، توبه‌پذیری صفت دوست‌داشتنی خدای ما خطاکاران است...، خدایا، اگر اعمالم باعث برآورده نشدن دعاهایم شده؛ استغفرالله...

اگر جایی از ما انتظاری داشتی و ناامیدت کردیم بخشش کن؛ مگر نیت ما تلاش هرچند ناچیز و بی‌مقدار برای پروراندن نسلی علوی و فاطمی (ع) نیست و مگر دلمان نمی‌خواهد در سپاه ظهور حتی به‌اندازه اضافه کردن یک سرباز مؤثر باشیم، پس ناامیدمان نکن...

تجربه یک مادر در امید فرزند

شناسه خبر 37488