شناسه خبر:54241
1401/1/25 10:35:34

سپهرغرب، گروه اندیشه - حامد محمدی متین: در شماره‌­های نخستین سؤالی مطرح شد مبنی بر اینکه چرا انسان‌­ها حق بهره‌­کشی از طبیعت و سایر انسان‌­ها به ­نحو دلخواهشان را ندارند؟ حتی از منظر اسلامی حق هرگونه لذت‌­جویی از وجود خویش و یا خودکشی نیز از آدمی سلب شده است. آیا اسلام برخلاف «منشور حقوق بشر»، قائل به آزادی انسان نیست و او را از اِعمال خواسته‌­های درونی خویش بازمی­‌دارد؟ در این شماره پاسخ سؤالاتی از این ­دست را به ­جهت ارتباط با شیطان‌شناسی توأمان ذکر می‌­کنیم.

   شیطان موحد است

نکته‌­ای که توجه به آن می‌­تواند زمینه پاسخ نهایی را فراهم آورد و انسان را از ابتلا به عاقبت شیطان نجات دهد این است که «ایمان به خدا» و پذیرش «توحید ذاتی» برای سعادت کافی نیست. از آیات قرآن چنین برمی‌­آید که شیطان هم به وجود خدا و خالقیت وی اعتقاد داشت: «قَالَ ما مَنَعَکَ ألّا تَسجُدَ إذ أمَرتُک قالَ أنا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ و خَلَقتَه مِن طِینٍ» خداوند فرمود چه چیز مانع آن شد که وقتی دستور سجده بر آدم دادم از سجده امتناع کنی؟ شیطان گفت: من بهتر از او هستم؛ (زیرا) مرا از آتش و انسان را از گِل آفریدی (اعراف، 12). هم به روز جزا: «وَ أنظِرنِی إلی یَومِ یُبعَثُونَ» (شیطان گفت) تا روزی که مبعوث شوند به من مهلت بده (اعراف، 14)؛ ازاین‌­رو لازم است بدانیم مشکل اساسی شیطان که موجب رانده ­شدن وی از درگاه الهی شد، کفر وی نسبت به توحید و معاد نبود. چراکه اساساً او فردی بود موحد و خداپرست، مشکل اساسی شیطان همان چیزی بود که امروزه از آن به «اومانیسم» یاد می‌­شود.

   شیطان، بنیان‌گذار اومانیسم

موجوداتی که از اختیار برخوردار هستند، به‌­طور کلی در مقابل دستورات خداوند دو رویکرد متفاوت را درپیش می‌­گیرند؛ رویکرد «خدامحوری» و «خودمحوری». رویکردی که امروزه در مغرب‌­زمین رواج دارد این است که انسان از اختیار برخوردار بوده و در انتخاب مسیر زندگی خویش آزاد است. هیچ­کس نمی‌­تواند آزادی وی را محدود و او را به کار خاصی وادار کند. این امر شامل خدا نیز می­‌شود؛ یعنی خداوند هم حق دخالت در انتخاب­‌های انسان و چگونگی زندگی او را ندارد. انسان است که تصمیم می­‌گیرد از چه چیزی تناول کند، چه زمانی بخوابد و چه زمانی بیدار شود، با چه کسانی معاشرت داشته باشد، چه قوانینی وضع کند و چه کسانی را برای حکمرانی بر سر کار بیاورد. انسان عقل دارد و خود برای سرنوشت خویش تصمیم می‌گ­یرد؛ بنابراین انسان در دوست‌­یابی، تغذیه، نوع پوشش، نوع رابطه­ با سایر انسان­‌ها یا حیوان‌­ها یا طبیعت، تولید انواع جنگ‌­افزارها و به­‌طور کلی در همه جنبه­‌ها و شئون مادی و معنوی زندگی آزاد است و کسی نمی‌تواند کوچک­‌ترین لطمه‌­ای به آزادی وی بزند.

براساس چنین نگرشی، انسان‌ محور همه انتخاب‌­های خویش است. درحقیقت خواست و گرایش­‌های انسان و خوش‌­آمدها و بدآمدهای وی تعیین‌­کننده نوع رفتار او است. نتیجه چنین رویکردی آن بوده که انسان می‌­تواند ازدواج دائم یا موقت را بپذیرد یا آن­که خدای‌ناکرده به ازدواج سفید یا هم­جنس‌­گرایی رو آورد یا برای رهایی از دغدغه‌­ها و اضطراب­‌ها خود را با مشروبات الکلی سرمست کند، اجازه دارد از سایر موجودات به‌­ویژه وجودِ خود هرگونه که بخواهد التذاذ ببرد، پای هر نوع فیلم و سریال هالیوودی بنشیند، او حتی مجاز است به حیات خویش خاتمه دهد، وقتی بناست خواسته­‌ها و آرزوها و تمایلات انسان حاکم مطلق باشند، طبعاً چنین نتایجی به ­دنبال خواهد آمد.

از منظر قرآن، معبود چنین شخصی «هواهای نفسانی» اوست: «أرَأیتَ مَن إتَّخَذَ إلهَهُ هَوَاهُ» آیا نمی‌­بینی کسی را که هوای نفس خویش را به­‌عنوان معبود گرفته است؟ (فرقان، 25). آیه مذکور بیانگر روح اومانیسم است؛ اومانیسم و انسان­‌محوی به­ معنای حکومت امیال و آرزوهای انسان و محوریت او در انتخاب رفتارهای فردی یا اجتماعی است. اومانیسم نقطه مقابل تفکر دینی و بزرگ‌­ترین دشمن دین بوده؛ این تفکر با حاکمیت ارزش­‌های الهی و اجرای فرامین خداوند بیگانه و در تعارض است.

خلاصه چنین رویکردی به ­زبان ساده همان عبارتی بوده که ممکن است بسیاری از مؤمنین هم در مقاطعی از زندگی به آن باور داشته باشند: عبارت معروف «من دلم می‌خواهد و دوست دارم این کار را انجام دهم و به کسی هم مربوط نیست» یا عبارتی که یکی از زوجین ممکن است هنگام مشاجره و پس از محکوم ­شدن بر زبان آورد: «من همین هستم که می­‌بینی، می‌­خواهی بخواه، نمی‌­خواهی نخواه». محور حرکت چنین افرادی دلخواه آن‌ها است.

ریشه این تفکر در مغرب‌­زمین به قرن 14 میلادی که معروف به «رُنِسانس» است، بازمی‌گردد. رنسانس به ­معنای «نوزایی» اصطلاحی است که به تحولات همه‌­جانبه در غرب پس از رهایی از حاکمیت کلیسا اطلاق می­‌شود. قرن چهادهم سرآغاز پیشرفت‌­های شگرفت اروپا در کشف حقایق تجربی، تحولات فکری و فرهنگی و متأسفانه رویارویی با دین­داری است. کلیسا قرن­‌ها بود که بر دانشگاه‌­های اروپا سیطره داشت و از هرگونه نوآوری و اظهار نظرهای خلاف کتاب مقدس (تحریف‌­شده) ممانعت به‌­عمل می‌­آورد. این درحالی بود که حقایقی در ارتباط با نجوم، خلقت انسان، پیامبران و آموزه‌­های دینی در کتاب مقدس به­‌مرور راه یافته بود که با یافته‌­های جدید دانشمندان حوزه‌­های مختلف و با عقل سلیم هم­خوانی نداشت؛ برای نمونه، نظریه بطلمیوسی و «زمین­‌مرکزی» در متن کتاب مقدس گنجانده شده بود و کلیسا قرن­‌ها از این نظریه به‌­عنوان آموزه‌­ای مقدس دفاع کرده بود، بنابراین تاب و تحمل نظریات مخالف را نداشت و مُهر ارتداد بر پیشانی دانشمندانی که برخلاف آن نظریه­‌پردازی می­‌کردند، می‌­چسباند. کتب حاوی نظرات مخالف را و حتی گاهی خود آن اندیشه‌ورزان را زنده­ زنده در آتش می‌­سوزاند؛ به ­همین مناسبت در نظر بسیاری از اندیشمندان که اطلاع از حقیقت دین نداشتند، «تعارض علم و دین» نهادینه شد و گمان کردند که یا باید دین­داری را پذیرفت و همچنان با خرافات زندگی کرد و مطیع دستورات کلیسا و خدای کلیسا ­بود یا چشم باز کرد و حقایق عالم را دید و از دین و دینداری و پیروی از آرای «تاریخ‌­مصرف‌گذشته» سرپیچی کرد و تابع امیال نفسانی و یافته‌­های علمی شد.

   روح اومانیسم

«حاکمیت خواسته­‌های نفسانی در مقابل خواسته خداوند» که از رُنسانس شدت یافت، همان چیزی بود که در درون شیطان نیز موج می‌­زد و با وجود اعتقاد به یگانگی خداوند، به مقابله با او پرداخت. جالب است بدانیم شیطان پس از 6 هزار سال عبادت تنها یک­‌مرتبه خواست خود را بر خواست خداوند مقدم کرد، اما روحِ «خودمحوری» و «اومانیسم» حتی یک­‌مرتبه نیز با «خدامحوری» سازگاری ندارد؛ به همین مناسبت، همان رویارویی کافی بود تا برای همیشه مورد لعن خداوند واقع شود: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ» تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود (حجر، 35).

خلاصه آنکه شیطان با وجود آنکه موحد است، بنیان‌گذار اومانیسم و خودمحوری بوده و همین عامل اصلی گمراهی او است. این نه پاسخ مسئله بلکه مقدمه آن است؛ در شماره بعد پاسخ نهایی با استفاده از «توحید در مالکیت» انشاالله تبیین می­‌شود.

شناسه خبر 54241