شناسه خبر:60620
1401/7/7 09:46:52

سپهرغرب، گروه مشکات: هدف این نوشته، یافتن راه‌هایی برای ایجاد اُنس کودکان، نوجوانان و جوانان با قرآن کریم است. از این رو در عنوان این نوشته از واژه ی «هنر» استفاده شده است که: اوّلاً ایجاد اُنس، هنری است که تنها افراد خاصی که می‌توان نام هنرمند بر آنان نهاد از عهده ی آن بر می‌آیند و ثانیا در این نوشته به مقوله ی شیوه‌های هنری در ایجاد اُنس با قرآن تأکید بیش تری شده است. به دیگر سخن تلاش این نوشته آن است که درباره ی ایجاد اُنس با قرآن، اهمیت استفاده از شیوه‌های مختلف هنری را مورد توجه و تأکید قرار دهد.

«... آنک خداوند پیامبر را چنین کتابی فرو فرستاد، نوری که چراغ هایش را خاموشی نباشد، چراغی که روشنایی اش به خاموشی نگراید، اقیانوسی که کسی را به ژرفایش دسترسی نباشد، راهی که رهروش به گمراهی نرود، پرتوی که تابشش را تیرگی ای نیالاید، مرزگذاری که برهانش خمودی نگیرد، بنیادی که پایه هایش فرو نریزد، درمانی که از پی آمدهایش جای نگرانی نباشد، عزتی که یاورانش شکست نپذیرند و حقی که یارانش تنها وا نمانند. آری قرآن معدن ایمان و گوهر ناب آن، سرچشمه‌ها و دریاهای دانش، بوستان‌ها و آبگیرهای عدالت، زیربنا و ساختار اسلام و وادی‌ها و دشت‌های گسترده ی حق است. قرآن آن دریایی است که هر چه از آبش ببرند، پایان نگیرد، چشمه ساری است که هر چه از آن برگیرند، فرو نخشکد، آبشخوری است که خیل واردان بر آن، از آن نکاهند. منزلگاهی است که مسافران، راهِ آن را گم نکنند، نشانه‌هایی است که رهروان با دیدن آن‌ها گمراه نشوند. جای جای راهش به سرعت گیرهایی مجهز باشد که رهروان را تجاوز از آن‌ها امکان پذیر نباشد. خداوند قرآن را برای عطش عالمان، زلال و گوارا، برای قلب‌های ژرف اندیش، بهاران خرّم، و برای حرکت صالحان راهی روشن مقرر داشته است. این کتاب دارویی است که دردی بر جای نمی نهد، نوری است که با هیچ ظلمتی همراه نباشد. ریسمانی است که دست آویزش اطمینان بخش است و دژی است که بلندایش تسخیرناپذیر است...»(نهج البلاغه، خطبه ی 189)
 بخش اوّل: انس با قرآن به چه معنی است؟
اوّلین سؤال‌ها در ارتباط با شیوه‌های انس کودکان و نوجوانان و جوانان با قرآن این است که: چرا این گروه‌ها باید با قرآن انس داشته باشند؟ مقصود و هدف از ایجاد انس چیست؟ شاید در نگاه اوّل پاسخِ این سؤال‌ها بدیهی به نظر برسد و دلیل وضوح آن نیز این باشد که جامعه ی مذهبی برای این پرسش ها، پیش فرض‌های ذهنی توافق شده ای را در افکار عمومی تصور می‌کند، امّا هر گونه پاسخی که به پرسش‌های فوق داده شود در تعیین مشی پرداختن به این مسأله تأثیر بسزایی خواهد داشت. اوّلین پاسخ آن است که: از آنجایی که جامعه ی ما یک جامعه ی اسلامی است و قرآن کتاب آسمانی ماست، افراد جامعه به خصوص کودکان و نوجوانان و جوانان می‌بایست قرآن را بیاموزند، آن را خوب تلاوت کنند و اگر حافظه ی خوبی داشتند قرآن را حفظ کنند و برای تحقق یک جامعه ی قرآنی در همه حال با قرآن مأنوس باشند.
به نظر می‌رسد که این، معمول ترین پاسخ به پرسش‌های فوق است، امّا آیا منظور از انس با قرآن این است؟ اگر چنین است چه هدفی را مدّنظر دارد؟ و این کار چگونه به تحقق جامعه ی قرآنی کمک می‌کند؟ آیا صِرف روخوانی، تلاوت و حفظ، فرهنگ قرآنی را گسترش می‌دهد؟ به یقین باید گفت: اگر معتقد باشیم که با این کار فرهنگ قرآنی را گسترش داده ایم، یا در شناخت واژه ی فرهنگ دچار مشکل شده ایم و یا آن که به فرهنگ قرآنی ستم کرده ایم که نتوانسته ایم آن را به درستی بشناسیم. ممکن است برخی از همراهان ما که قلبشان برای قرآن می‌تپد بر این سخن خرده بگیرند که آنچه که تاکنون صورت گرفته اعم از اشاعه ی آموزش‌های عمومی قرآن، حفظ، قرائت و... مقدمه ای است بر اشاعه ی فرهنگ قرآنی، امّا سؤال این است که در طول این چندین سال که از عمر چنین فعالیت‌هایی می‌گذرد، چه نشانه‌هایی از اشاعه ی فرهنگ قرآنی بروز کرده است؟ توجه به نخبگان رشته‌های مختلف قرآنی اعم از حفظ، تلاوت، تواشیح و... در سال‌های گذشته نشان می‌دهد که آنان در دوره ای خوش درخشیدند، امّا متأسفانه دولتِ مستعجل بودند و نتوانستند برای همیشه مشعل سرافرازی شان را زیر پرچم سبز قرآن عزیز روشن نگاه دارند. در این جا این نکته قابل توجه است: چرا شیوه‌های رایج توجه به قرآن در زمانی خاص درخشیدند و سپس در کوتاه زمانی افول کردند؟ پاسخ به این سؤال می‌تواند به حلّ معمای هدف ما از مأنوس کردن کودکان و نوجوانان و جوانان با قرآن بینجامد.
اولین اشکال در شیوه ی مرسوم بر خورد با قرآن عزیز، (تب انتقال اطلاعات) است. مربیان، مدرسان و کسانی که دست اندرکار تعلیم فرهنگ قرآنی هستند به اولین مسأله ای که می‌اندیشند، اطلاعات است. در کلاس‌های قرآن، شاگردان برتر کسانی هستند که اطلاعات بیش تری در زمینه مسایل مذهبی داشته باشند. وجود ده‌ها کتاب معما، سرگرمی و پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی نشان دهنده ی ولع سیری ناپذیر متولیان فرهنگ قرآنی به دادن اطلاعات است. مشکل این نوع برخورد با قرآن (یعنی انتقال اطلاعات) این است که اوّلاً: مخاطبان را در سطح نازل بازی با الفاظ نگاه می‌دارد و ثانیا از آن جا که اطلاعات مذهبی هر چه قدر هم که وسیع باشد باز هم محدود است، موجب می‌شود که ظرف منادیان چنین روشی در زمانی کوتاه خالی شود و برای آن که چیزی برای ارایه داشته باشند، به هر طریقی سعی می‌کنند اطلاعات جدیدتری به دست آوردند؛ هر چند که آن اطلاعات مثل سؤال درباره ی نامِ اسب حضرت اباالفضل علیه السلام و ده‌ها و صدها پرسش دیگر باشد که چندان ارزشی ندارد. این روال که ادامه پیدا کند، موجب طرد مخاطبان این روش می‌شود و این، یکی از دلایل کوتاه بودن عمر شیوه‌های رایج توجه به قرآن است. ولی این که به جای انتقال اطلاعات چه باید کرد، بحث مفصلی است که در ادامه ی این نوشتار خواهد آمد.
اشکال دوم آن است که: هر مفهوم دارای یک قالب است. به عبارت دیگر هر چیز یک پوسته یا ظاهر دارد و یک هسته یا باطن. توجه به ظواهر و پرداختن به آن، ممکن است برای مدت معینی جذابیت داشته باشد، اما اگر این پوسته متکی به هسته نباشد، پس از زمانی جذابیت خود را از دست می‌دهد. بارزترین نمونه ی این ادعا، قرآن کریم است. اگر این کتاب مقدس تنها در قالب الفاظ ارائه می‌شد، نه تنها پس از هزار و چهارصد سال همچنان سرزنده باقی نمی ماند، بلکه حتی برای دهه‌های بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز طراوت و تازگی خود را از دست می‌داد. آنچه موجب شد که قرآن همچنان سربلند و تازه باقی بماند، اتکای الفاظ بر معانی است. به عبارت دیگر چون الفاظ و ظواهر از معانی بلند و ماورای زمینی برخوردار هستند، رنگ آن معانی را گرفته اند و فراتر از زمان شده اند.ازاین روهیچ گاه کهنه وخسته کننده نمی شوند.
در بحث مورد نظر ما نیز همین مسأله مطرح است. به عنوان مثال تلاوت قرآن به سبک‌های مختلف، حفظ قرآن با شیوه‌های مختلف، حفظ اعداد آیات و... در محدوده ای خاص جذابیت دارد؛ صرف نظر از این که این جذابیت آیا منشای خیری هست یا نه. پس از مدتی، چون جذابیت خود را از دست می‌دهد، موجب جلب توجه کمتری می‌شود. این خود دلیل دیگری است بر این که شیوه‌های رایج توجه به قرآن عمر کوتاهی دارند. اشکال سوم آن است که: این شیوه‌ها در ترویج قرآن، مقدمه ای است برای رسیدن به هدف اصلی و لذا توجه بیش از حد به آن، گم کردن راه و درجا زدن در مقدمه است. اگر قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام و ائمه ی اطهار علیهم السلام به حفظ و تلاوت زیبای قرآن توصیه می‌کردند، برای آن بود که موجب توجه بیشتر و عمل به قرآن شود نه آن که ظاهری از قرآن مورد توجه قرار گیرد و به اهداف اصلی بی مهری شود. اکنون می‌توان دریافت که انس با قرآن نمی تواند جریان موجود فعلی باشد. چون با سه اشکال عمده مواجه است. پس به چند دلیل قابل تمسک نیست:
دلیل اوّل: این شیوه ی ترویج قرآن با دو اشکال اولیه ی بالا، مقطعی است و نمی تواند دوام داشته باشد.
دلیل دوّم: چون این شیوه مقطعی است، شیوه ی آرمانی در ترویج قرآن نیست. زیرا قرآن برای همه ی نسل‌ها است، در حالی که این شیوه فقط برای مدتی کوتاه کارآیی دارد.
دلیل سوّم: این شیوه محدودیت مکانی نیز دارد. چون تنها برای مسلمانان که با فرهنگ قرآنی مأنوس هستند،جذاب است، نه برای همه ی انسان ها. در حالی که قرآن برای همه ی انسان‌ها نازل شده و کتاب هدایت همه ی انسان هاست، از این رو باید با بیانی فراتر از محدوده ی زبان به آن پرداخت.
با مقدمه ای چنین طولانی، اکنون در می‌یابیم که انس با قرآن، آنچه که تاکنون در جامعه ی ما صورت گرفته، نیست. پس انس با قرآن چیست؟ در فرهنگ دهخدا واژه ی «انس» این گونه تعریف شده است: «خو گرفتن و آرام یافتن به چیزی.» انس گرفتن یعنی همدم بودن، خو گرفتن، ارتباطی فراتر از یک رابطه ی معمولی. ارتباطی مستحکم که موجب تأثیرپذیری و تأثیرگذاری باشد. با تعریفی این چنین و آن گونه که در فرهنگ دهخدا آمده است، انس کودکان، نوجوان و جوانان با قرآن معنای ژرف تری به خود می‌گیرد که هدفی والاتر برایش قابل تصور است. هدفی که دلیل نزول قرآن است. بر اساس این تعریف آنچه که تاکنون انجام شده، مقدمه ای است برای رسیدن به این هدف. پس در جمله ای خلاصه می‌توان این گونه گفت: انس با قرآن یعنی آموختن قرآن، حفظ قرآن، فهم قرآن و عمل به قرآن. امّا این زنجیره هنوز کامل نیست؛ زیرا کمال انس با قرآن زمانی حاصل می‌شود که موجب تغییر رفتار شود. بدان صورت که شخص و به تبع آن جامعه به آرامشی معنوی دست یابند و از دغدغه‌هایی که گریبان گیر افراد یا جامعه ی غیردینی است برهند.
 بخش دوّم: مبانی ایجاد انس با قرآن:
1. شناخت و برطرف کردن موانع:
مانع اوّل: نشان دادن چهره ای ناشایست از دین.
چهره‌ای که گاه از مذهب در جامعه ی ما ارایه می‌شود، آن چنان مخدوش است که نه تنها موجب جذب افراد بی دین نمی‌شود، بلکه حتی بعضی از دین‌داران را نیز از خود طرد می‌کند. در چنین تعریفی دین دو گونه معرفی می‌شود: یا چهره‌ای منفعل و خنثی دارد که هیچ گاه در بحران‌های اجتماعی به کمک انسان‌ها نمی‌آید و دین‌داران، افراد وازده، عقده‌ای و ضعیفند که دیگر قدرت انجام کاری را ندارند. کاربرد قرآن در چنین تعریفی از دین تنها خواندن در بعد از مرگ کسی و یا کاربردهای ابتدایی دیگر است. خلاصه کردن دین در احکام غسل و نجاسات، معرفی ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان افراد گوشه گیر، مانند: معرفی حضرت زهرا علیهاالسلام با آن همه قدرت و در عین حال متانت به عنوان زنی فقط سیلی خورده و پهلو شکسته و امام سجاد علیه السلام به عنوان فردی بیمار و ضعیف، از دیگر انواع معرفی چهره‌ای منفعل از دین است. این گونه معرفی، آن چنان گسترده است که گویی وجه غالب دین است. گرچه به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبری‌های حکیمانه ی رهبر انقلاب این نگاه بسیار تعدیل شده است، اما هنوز هم وجود دارد و چنین چهره ای به هیچ عنوان نوجوان و جوان را که منشای قدرت و سرزندگی و پویایی است، شیفته نمی کند. گونه ی دیگر از کاربرد منفی دین ارایه ی چهره ای خشن از دین است. گویی دین تنها برای محدود کردن انسان‌ها آمده است. البته این نکته بدیهی است که بدون محدودیت، زندگی در این جهان غیرممکن است و آزادی با محدودیت معنا می‌دهد، امّا همه محدودیت‌ها را به نام دین معرفی کردن، ظلم به دین است. این یک واقعیت است که هر گاه کسی پا را از محدوده ی شرعی اش فراتر بگذارد، دین در مقابل او قد علم می‌کند، امّا آیا همه ی محدودیت‌ها شرعی است؟ متأسفانه ما در محدودیت‌های عرفی، قانونی و... نیز از نام دین مایه می‌گذاریم و استفاده ی نا به جا از دین موجب جدایی افراد از دین و مانعی در راه ایجاد انس با دین و قرآن می‌گردد.
مانع دوّم: دین‌داران آیینه‌ی تمام‌نمای دین نیستند.
از آن جا که مفاهیم، همیشه با مصادیق معنا پیدا می‌کنند، افراد نیز برای شناخت دین، مصداق‌ها را مورد توجه قرار می‌دهند. به نظر مردم هر آنچه که افراد مذهبی انجام می‌دهند تطابق دقیقی با دین دارد. اگر مصداق‌ها یعنی افراد دین دار جذابیت لازم را داشته باشند، دین نیز جذاب می‌شود و اگر عیبی در افراد دین دار باشد این عیب را به دین سرایت می‌دهند. زیرا افراد دین دار کسانی هستند که دین در آن‌ها بروز کرده است. امّا مشکلی که وجود دارد آن است که در برخی موارد دین داران هیچ تطابقی با دین ندارند و از آن جا که افراد جامعه و از آن جمله نوجوانان و جوانان، دین را از رفتار دین داران می‌فهمند، عدم جذابیت و محبوبیت دین داران را به پای دین می‌گذارند و از دین گریزان می‌شوند. آنچه موجب می‌شود که دین داران افراد برجسته و جذابی نباشند آن است که آنان در ظاهر دین دارند و به پوسته ی دین چسبیده اند؛ نه به روح دین. در این جا فهرستی از رفتارهای دین داران که مخالف نص صریح قرآن است بیان می‌شود:
الف: خود را از گناه مبرّا می‌دانند: (سوره ی نساء، آیه ی49)، (نحل، آیه ی 63) و (مریم، آیه ی 71). ادامه دارد...

شناسه خبر 60620