شناسه خبر:47861
1400/8/12 10:42:16

سپهرغرب، گروه ریحانه‌ آفرینش: «زندگی اسلایسی» اصطلاحی است که برخی کارشناسان فضای مجازی درباره زندگی‌های خوش رنگ و لعاب اینستاگرامی به کار می‌برند تا نشان دهند عکس‌های اینستاگرامی از زندگی شخصی افراد تنها بخش کوچکی از زندگی‌شان است و شاید آنقدر کوچک که در مقایسه با زندگی واقعی‌شان به نظر نرسد، اما با انتشار این عکس‌ها در پلتفرم اینستاگرام زندگی‌شان را طور دیگری جار می‌زنند.

مریم لامعی، وکیل پایه یک دادگستری مواجهه‌های مختلفی با کسانی داشته که تحت تأثیر بلاگرنما‌های اینستاگرامی و مقایسه زندگی واقعی‌شان با زندگی اسلایسی آن‌ها احساس نارضایتی کردند و تصمیم گرفتند زندگی مشترکشان را به امید یک زندگی زیبای دیگر مشابه بلاگر‌ها تمام کنند و حالا از مواجهه خودش و مراجعانش با بلاگر‌ها می‌گوید:

 اتاق زایمانم عین اتاق زایمان آن بلاگر باشد!

یکی از مراجعان من که آقاست، همسرش به‌شدت پیگیر دو بلاگر است. هرچند آقا خیلی خوب مدیریت کرده ولی این مقایسه زندگی‌شان با زندگی بلاگر‌ها خیلی اذیتشان کرده است. از این جهت که آقا می‌گفت خانمم مدام می‌گوید که این بلاگر اینجا زایمان کرد، پس من هم باید بروم اینجا زایمان کنم، مگر من چیزی از فلانی کمتر دارم؟ هدیه فلان بلاگر برای زایمانش فلان چیز بوده، تازه شوهرش هم بیکار است. تو که خیر سرت شغل خوب داری و مدام کار می‌کنی، پس حتماً باید برای من آن هدیه را تهیه کنی. در بیمارستان، گل‌آرایی فلان بلاگر چنین بوده و تو هم باید برای من چنان کنی!

آقا می‌گفت پرسیدم این بادکنک‌آرایی و گل‌آرایی را برای چه می‌خواهی؟ بیمارستان‌ها که به‌خاطر کرونا اصلاً اجازه ملاقات و این چیز‌ها را نمی‌دهند. یعنی فقط خودت هستی و بعد به خانه می‌آییم. چه لزومی دارد اینقدر هزینه کنیم؟ می‌گفت خب می‌خواهم عکس‌های زیبا بگیرم! و شوهرش گفته بود خب این عکس‌ها را چه کسی قرار است ببیند؟ پس تو دنبال آن حس خوبی که از این تزئینات می‌آید نیستی، دنبال آن عکس هستی! گفته بود آره! من چه چیزی کمتر از آن بلاگر دارم؟ من هم می‌خواهم یک صفحه بزنم. چرا او اینقدر موفق است و من نیستم؟

اولاً اینکه چنین آدمی به عنوان یک الگو یا آدم موفق در جامعه مطرح می‌شود، این خودش خیلی عجیب و غریب است! چرا هیچ کس در این زمینه کاری نمی‌کند که بگوید این اصلاً آدم موفقی نیست؟ این زندگی کاملاً برش خورده است و آن قسمت‌هایی که دلشان می‌خواهد را نمایش می‌دهند.

می‌خواهم طلاقش بدهم، چون شبیه بلاگر‌ها نیست! آقایی به من زنگ زد و گفت می‌خواهم همسرم را طلاق بدهم. حق و حقوقش را چطوری باید بدهم و در کل چکار باید کنم؟ لطفاً مرا راهنمایی کنید. خب من طبق وظیفه‌ای که دارم باید مشاوره حقوقی بدهم و بگویم این‌طوری کار شما انجام می‌شود ولی معمولاً می‌پرسم که علتش چیست؟ گفت خانمم بسیار غمگین، افسرده و بی‌انرژی است. خیلی low هست! گفتم یعنی چی که low است؟ گفت یعنی مثلاً من که به خانه می‌روم، اصلاً انرژی ندارد، اصلاً شاداب نیست، لباس‌های خوب نمی‌پوشد، در حالی‌که من برایش خیلی لباس‌های خوبی می‌خرم. هرچیزی که فلان بلاگر تبلیغ می‌کند، من همه را برای خانمم می‌خرم ولی او آن‌ها را نمی‌پوشد، من وقتی به خانه می‌آیم، خسته است و هیچ‌وقت ما غذای خوب نداریم. غذاهایمان تکراری است! هیچ‌وقت میز شاممان را تزئین نمی‌کند. تلاش نمی‌کند تنوعی، رنگ و لعابی به این زندگی بدهد. شما خودتان خانم فلانی را ببینید که چه زندگی دارد! من اصلاً زندگی‌ام آن شکلی نیست و خیلی یکنواخت است. من هیچ چیز برای زنم کم نگذاشته و همه چیز برایش تهیه کرده‌ام. خلاصه زنم به دل نمی‌نشیند و خسته است و هیچ‌وقت آرایش ندارد و مرتب نیست. انگار که زندگی‌اش را دوست ندارد. اصلاً زنم حتی وقتی این لباس‌هایی که من برایش می‌خرم را می‌پوشد، انگاری که بهش نمی‌آید! اصلاً توی تنش قشنگ نیست. آرزو به دلم مانده یک روز بروم خانه ببینم میز شام چیده شده باشد، کیکی درست کرده باشد، چایی آماده کرده باشد. الان ما 15- 10 سال است ازدواج کرده‌ایم و همیشه داریم در ظروف تکراری غذا می‌خوریم. در حالی‌که خانمم حداقل سه دست ظرف و ظروف در جهیزیه‌اش دارد. زنم پایه مهمانی و مسافرت و این طرف و آن طرف رفتن نیست. پایه اینکه داخل ماشین آهنگی پلی کنیم و با هم با آن آهنگ را بخوانیم و این‌ها نیست!

 پیشنهاد دادم آنفالو کن قبول نکرد!

وقتی داشت این‌ها را تعریف می‌کرد می‌دانستم اشکال کار کجاست. همان اولش که گفت هر لباسی را که فلانی تبلیغ کند من برای خانمم می‌خرم و...، من متوجه اشکال کار شدم. اینکه می‌گفت هیچ‌وقت ما غذایمان تزئین شده نیست و میزمان آماده نیست و ما هیچ‌وقت چای و کیک با هم نمی‌خوریم و چیز‌های ریز و جزئی که واقعاً خیلی از مردم اصلاً متوجهش نیستند. حداقل آقایانی که من اطرافم دیده‌ام خیلی تنوع ظرف و ظروف به چشمشان نمی‌آید. چرا این مرد باید به اینجا رسیده باشد؟

خلاصه گفت ما سر همین موضوعات به اختلاف خورده‌ایم و چند باری هم با هم دعوایمان شده است و حتی من یکی دو بار دست رویش بلند کرده‌ام.

آن نکته‌ای که خیلی جالب توجه بود این بود که وسط حرف‌هایش از یک جایی به بعد خیلی به این اشاره می‌کرد که خانم فلانی (یک بلاگر) را ببین، چقدر زن زندگی است و شاداب است. چقدر جذاب است. چقدر به فکر شوهرش است. حتی فلان اتفاق هم که در زندگی‌اش افتاد و در ماشینشان مار پیدا شد، باز هم چند دقیقه بعد خودش را جمع کرد، باز همان‌طوری به زندگی‌اش ادامه داد. حالا اگر کوچک‌ترین اتفاقی در زندگی من بیفتد، زن من غوغا می‌کند. تا یک ماه افسرده است. زن من اصلاً مثل آن خانم نیست، مثل او شاداب و پرانرژی نیست.

یعنی داشت زن و زندگی خودش را با آن بلاگر مقایسه می‌کرد و به این نتیجه رسیده بود که همه مثل آن بلاگر شاداب و جذاب و پرانرژی‌اند ولی زن خودش بی‌حوصله است و زندگی‌اش یکنواخت است.

من راهکار‌های حقوقی‌ام را به او گفتم و سپس گفتم ببینید من زوج درمانگر و مشاور خانواده نیستم ولی پیشنهادی خواهرانه به شما می‌دهم. بیا و یک مدت این بلاگری که اینقدر فکر می‌کنی زن زندگی است و اینقدر کدبانوست را آنفالو کن و ببین وضعیت زندگی‌ات چطور می‌شود؟ گفت نه! من نمی‌توانم که! من دارم از این پیج انرژی می‌گیرم و دارم یاد می‌گیرم! طبعاً همسرش هم کوتاهی‌هایی کرده‌است، ولی نه آنقدری که آن مرد می‌گفت و شاید اصلاً ریشه آن کوتاهی‌ها و آن دلسردی‌ها و آن عبارت عجیب «خانمم low است و انرژی ندارد!» به همین مقایسه‌ها برمی‌گردد.

شناسه خبر 47861