گروه رسانه ای سپهر

آخرین اخبار:
شناسه خبر:96084
در پی تقلیل زن به موضوع شعر و نه ناظم آن، رخ داد؛

«زنِ شاعر» افسانه‌ای منفرد و نه عضو جریان شعر فارسی!

بازنویسی تاریخ ادبیات فارسی از منظر زنان، ضرورتی علمی است
«زنِ شاعر» افسانه‌ای منفرد و نه عضو جریان شعر فارسی!

اگر مروری بر تاریخ ادبیات فارسی داشته باشیم، شاهد هستیم که با وجود حضور دیرینه زنان در عرصه شعر فارسی، نام بسیاری از آنان از حافظه رسمی ادبیات حذف یا کم‌رنگ شده است؛ زیرا زنان از قدرت دربارها برای حفظ آثار خود به دور بوده‌اند و نیز جامعه مردسالار اجازه بروز و ظهور ویژه به آنان نمی‌داده است.
نام زنان در تاریخ ادبیات فارسی بیشتر در حد معشوقه و نگار اشعار حفظ شده و به‌واقع فقط مضمون شعر به‌شمار می‌رفته‌اند؛ در پی این تقلیل مقام زن به موضوع شعر و نه ناظم آن، «زنِ شاعر» افسانه‌ای منفرد باقی مانده و نه عضو جریان شعر فارسی!
این مهم اهمیت بازنویسی تاریخ ادبیات فارسی از منظر زنان را دوچندان می‌کند، ضرورتی که علمی است و نه ایدئولوژیک؛ زیرا این وضعیت امکان تأثیرگذاری پایدار و تداوم فرهنگی را نیز از آنان دریغ کرده است.
البته در دوره معاصر با ظهور فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و دیگر زنان شاعر، می‌توان از نوعی سبک خاص و متفاوت ویژه زنان شاعر سخن گفت.
حال بنا به اهمیت موضوع بر آن شدیم تا به سراغ هستی قادری‌سُهی، پژوهشگر پسادکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه حکیم سبزواری برویم تا با ما و شما از رنج نادیده گرفته شدن زنان شاعر بگوید؛ در ادامه با ما همراه باشید:
1. لطفاً به‌عنوان نخستین پرسش بفرمایید چرا با وجود حضور دیرینه زنان در عرصه شعر فارسی، نام بسیاری از آنان از حافظه رسمی ادبیات حذف یا کم‌رنگ شده است؟
بی‌تردید روان و نگاه زنانه با ذات هنر، خیال و شاعرانگی پیوندی درونی دارد؛ چنان‌ که حتی در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، بخش زنانه ناخودآگاه روان مرد (آنیما) مظهر لطافت، زایش هنری، شهود و نیروی تخیل شناخته می‌شود. از این منظر، می‌توان گفت زنان بالقوه به گوهر شعر و آفرینش هنری نزدیک‌اند؛ بااین‌حال حضور بالقوه، ضامن تثبیت در حافظه تاریخی و ادبی یک تمدن نیست. در سنتی غنی چون ادبیات فارسی که ماندگاری نه‌فقط نیازمند قریحه، بلکه نیازمند دسترسی به ابزارهای قدرت، نهادهای ادبی، آموزش رسمی و فضای ظهور نیز هست، زنان کمتر مجال بروز و تثبیت یافته‌اند.
به‌واقع در سرزمینی که ادبیات یکی از ارکان هویت فرهنگی و تاریخی آن بوده و سطح انتظار از شعر بسیار بالا است، تثبیت یک شاعر در حافظه جمعی، تنها با کیفیت اثر ممکن نیست؛ بلکه با تداوم حضور، انتشار، اقتدار نهادی و بازتولید در تاریخ‌نگاری رسمی پیوند دارد. ازاین‌رو، کم‌رنگی یا حذف زنان از حافظه ادبی را باید نتیجه یک زنجیره تاریخی دانست که به‌ویژه از عهد غزنویان، زنان را از عرصه عمومی، نظام تعلیم و حتی ثبت و نشر مکتوب، حذف کرد. این حذف نه صرفاً فرهنگی، بلکه ساختاری، سیاسی و نهادینه بوده است.
این وضعیت تاریخی را می‌توان در سه محور تحلیل کرد:
الف) وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان
ساختارهای اجتماعی در ادوار گذشته تاریخ ایران براساس تفکیک جنسیتی، زنان را از مشارکت در نهادهای دانایی مانند مدرسه، حلقه‌های ادبی، دربارها و بعدها مطبوعات، محروم کرده‌اند؛ در چنین شرایطی، استعدادهای بالقوه زنان یا به فعلیت نرسیده یا در حد محدود و ناپایدار باقی مانده‌اند. این محرومیت از سواد رسمی، از آزادی نشر و از امکان نقد و دیده ‌شدن، یکی از بنیادین‌ترین دلایل غیبت زنان در حافظه ادبیات مکتوب است.
ب) تاریخ‌نگاری ادبی مردمحور
نویسندگان تذکره‌ها، شرحِ احوال ‌نویسان و مورخان ادبی، تقریباً همه مرد بوده‌اند و نگاهشان به زن اغلب در چارچوب‌های سنتی، ارزشی یا شاعرانه قرار می‌گرفت. حتی در تذکره‌هایی که از شاعران زن نام برده شده، حضور آنان یا در سایه نسبت با مردان (دختر، همسر یا معشوقه شاعر) یا با تأکید بر زیبایی یا لطافت و نه به‌عنوان صاحب صدا یا اندیشه بوده است. غیاب زنان در این منابع، نه نشانه نبودشان، بلکه گواه بی‌اعتنایی تاریخی به سهم آنان است.
ج) تقلیل زن به موضوع شعر، نه صاحب شعر
تا پیش از قرن بیستم زن عمدتاً در جایگاه معشوق، ممدوح یا تمثال زیبایی در شعر فارسی ظاهر می‌شود و نه در مقام گوینده؛ چنین تقلیلی از زن که او را موضوع شعر می‌بیند و نه ناظم آن، به در حاشیه‌ رفتن زنان شاعر دامن زده است. حتی کسانی چون رابعه و مهستی گنجوی که از شاعران برجسته قرون پیشین‌اند، بیشتر استثناهایی محسوب می‌شوند که غالباً در روایتی عاشقانه یا افسانه‌ای معرفی شده‌اند و نه در بستر تحلیلی و نقد ادبی. ازاین‌رو، «زنِ شاعر» بیشتر افسانه‌ای منفرد باقی مانده و نه عضوی از جریان مداوم شعر فارسی.
در کنار این عوامل، نباید نقش سانسور فرهنگی، حذف آگاهانه، بی‌اعتنایی به نسخه‌های خطی و فقدان نهادهایی برای گردآوری، نقد، تصحیح و نشر آثار زنان را نادیده گرفت. بسیاری از زنان شاعر حتی اگر شعر سروده‌اند، مجال ثبت، حفظ و یا بازتولید نداشته‌اند. بدین‌گونه فراموشی آنان نه امری طبیعی یا ناشی از ضعف، بلکه فرآیندی ساختاری و سیاسی بوده است. برای بازخوانی منصفانه تاریخ ادبیات فارسی، باید این غیاب تاریخی را بازشناسی کرد؛ نه با قهرمان‌سازی، بلکه با بازگشت به اسناد، نسخه‌ها و نشانه‌هایی که در حاشیه مانده‌اند.
2. حال بفرمایید در تاریخ شعر فارسی چه عواملی موجب شده زنان کمتر به‌عنوان «مرجع ادبی» تثبیت شوند؟
مرجعیت ادبی، پدیده‌ای فرهنگی- تاریخی است که در بستر تعامل میان تولید ادبی، تداوم حضور، پذیرش اجتماعی و بازتولید نهادی شکل می‌گیرد. تثبیت چنین مرجعیتی، مستلزم مشارکت فعال در نهادهای مشروعیت‌بخش همچون مدارس، دربارها، محافل ادبی و حلقه‌های منتقدان است؛ نهادهایی که در بیشتر اعصار تاریخ ایران به روی زنان یا بسته بوده‌اند و یا حضور آنان را حاشیه‌ای تلقی کرده‌اند.
زنان شاعر اگرچه در دوره‌هایی صدای خودشان را به گوش‌ها رسانده‌اند، اما اغلب از امکان انتشار منظم، تربیت مکتب یا شاگرد و اثرگذاری در جریان‌های ادبی، برخوردار نبوده‌اند. نبود شبکه‌های حمایتی، محرومیت از آموزش رسمی، محدودیت در تحرک اجتماعی (اعم از سفر، مناظره و یا حضور در دربارها و انجمن‌های ادبی) و همچنین نبود زیرساخت‌های ثبت و انتقال دانش میان نسل‌ها، زمینه‌های لازم برای تثبیت مرجعیت را از آنان سلب کرده است.
در سوی دیگر، مردان نه‌تنها در تولید ادبی فعال بوده‌اند، بلکه از طریق پیوند با قدرت سیاسی، نهادهای دینی و آموزشی و حلقه‌های مؤثر فرهنگی، توانسته‌اند مقام خود را به‌عنوان «مرجع ادبی»، تثبیت کنند. بدین‌سان، مسئله غیبت زنان در جایگاه مرجعیت ادبی نه برخاسته از ضعف خلاقیت یا فقدان طبع شاعرانه، بلکه حاصل انسداد ساختاری در مسیر اجتماعی‌ شدن ادبی آنان بوده است؛ انسدادی که در طول قرون امکان تأثیرگذاری پایدار و تداوم فرهنگی را از آنان دریغ کرده است.
3. استاد صحبت از زنان شاعر است، به نظر شما آیا می‌توان از «سبک زنانه» در شعر فارسی سخن گفت؟ یا این تمایز صرفاً برساخته‌ای فرهنگی است؟
اصطلاح «سبک زنانه» در شعر، مفهومی سیال و مناقشه‌برانگیز است که در تقاطع مطالعات زبان‌شناسی جنسیتی، سبک‌شناسی ادبی و نظریه‌های فرهنگی معنا می‌یابد؛ از منظر برخی زبان‌شناسان آثاری که به‌ دست زنان خلق شده‌اند، در سطوحی چون گزینش واژگان، لحن، نحوه مواجهه با تجربه زیسته و برجسته‌سازی ابعاد عاطفی یا روزمره زندگی، الگوهایی متمایز عرضه می‌کنند. جزئی‌نگری، تن‌مداری، صراحت عاطفی و تمرکز بر تجربه زیسته، ازجمله ویژگی‌هایی است که برخی منتقدان به‌عنوان خصائص بارز سبک زنانه برشمرده‌اند.
بااین‌حال، نباید این ویژگی‌ها را ذاتی یا ماهیت‌باورانه تلقی کرد. آنچه به‌عنوان «سبک زنانه» شناخته می‌شود، در بسیاری از موارد حاصل موقعیت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی زنان در جامعه‌ای سلسله‌مراتبی و مردسالار است؛ یعنی این سبک بیش از آنکه برخاسته از «طبیعت زنانه» باشد، واکنشی خلاقانه به وضعیت‌های پیرامونی، حذف، سرکوب، و تجربه بدن‌مند زنانه در فضاهای پنهان و ممنوعه است.
با این‌ وجود در شعر معاصر فارسی و به‌ویژه با ظهور فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و شاعران نوگرای زن، می‌توان از نوعی هویت زبانی و بیانی متفاوت سخن گفت که تجربه زنانه را نه صرفاً به‌مثابه محتوا، بلکه به‌مثابه فرم، زبان و ساختار شعر، بازتاب می‌دهد. برای نمونه در آثار فروغ نوعی رنگ‌گذاری ذهنی، زیست‌بوم‌گرایی حسی و زبان معطوف به رهایی فردی دیده می‌شود که فراتر از جنسیت، دلالت‌های سبکی خاص می‌آفریند. ازاین‌رو، می‌توان گفت اگرچه «سبک زنانه» امری ذاتی نیست، اما در تعامل با بافت تاریخی و اجتماعی، به‌مثابه سبکی فرهنگی- ادبی قابل تحلیل است.
4. چگونه شد که ساختار مردسالار در نهادهای ادبی و رسانه‌ای نیز بر دیده شدن یا نشدن شاعران زن تأثیر گذاشت؟
نهادهای ادبی و رسانه‌ای در ایران به‌ویژه در دوره‌های تاریخی پیشین، مانند بسیاری جوامع دیگر، عمدتاً مردانه شکل گرفته‌اند؛ چه در ترکیب شورای داوری، چه در نشریات و چه در محافل. این ساختار باعث شده دیده ‌شدن شاعران زن، به‌ویژه آنان که روایت متفاوت یا منتقدانه‌ای ارائه می‌دهند، محدود شود. انتخاب گزینشی آثار، سانسور صدای زن و ترجیح «زنان مطابق‌پسند»، از روش‌هایی بوده‌اند که نابرابری را بازتولید کرده‌اند. در چنین فضایی زن شاعر نه‌تنها لازم است خوب بسراید، بلکه باید برای دیده ‌شدن نیز بجنگد. گاهی هم برای دیده‌ شدن می‌بایست وجود زنانه خود را سانسور کند و به‌گونه‌ای دیده ‌شود که مردان می‌پسندند و این یعنی نفی ذات شاعرانه خویشتن!
5. در این شرایط آیا شاعران زن توانسته‌اند از قالب‌های رسمی و ساخت‌یافته زبان فارسی عبور کرده و زبان شاعرانه‌ خاص خود را بسازند؟
زبان فارسی به‌مثابه زبانی تاریخی و غنی، ساختارهایی ندارد که ذاتاً ضد زن باشند یا مانع ابراز هویت زنانه شوند؛ بلکه قابلیت‌های واژگانی و نحوی آن‌ها، امکان بیان تجربه‌های انسانی را برای هر دو جنس فراهم می‌کنند. بااین‌‌حال، آنچه گاه به‌عنوان «قالب‌های رسمی و ساخت‌یافته» تلقی می‌شود، بیشتر محصول سنت‌های ادبی و گفتمان مردسالارانه‌ای است که در طول تاریخ مسلط بوده‌اند و نه خود زبان به‌عنوان یک نظام. از نیمه دوم قرن بیستم به این‌سو، بسیاری از شاعران زن کوشیده‌اند تا با عبور از سبک‌های تثبیت‌شده و زبان ادبی مألوف، بیان شاعرانه‌ای مختص به خود خلق کنند؛ بیانی که بازتاب‌دهنده تجربه زیسته و نگاه زنانه، فارغ از کلیشه‌ها و هنجارهای مردمحور باشد.
در این میان، فروغ فرخزاد جایگاهی ممتاز دارد؛ او با بهره‌گیری از زبان روزمره، صمیمی و بی‌پرده، موفق شد سبکی فردی و مستقل بنیان نهد که در آن تجربه زنانه نه‌تنها امکان بیان می‌یابد، بلکه به هسته محتوایی شعر بدل می‌شود. زبان شاعرانه فروغ را می‌توان نقطه عطفی در تحول بیان زنانه در شعر فارسی دانست؛ تلاشی برای ساختن زبان و بیانی که همسو با هویت، احساسات و دغدغه‌های زنان باشد و نه در سایه تقلید از الگوهای مردانه.
6. به‌عنوان آخرین پرسش بفرمایید آیا می‌توان به بازنویسی تاریخ ادبیات فارسی از زاویه‌ دید زنان اقدام کرد، بدون آنکه دچار روایت‌سازی ایدئولوژیک شویم؟
بازنویسی تاریخ ادبیات فارسی از منظر زنان، ضرورتی علمی است و نه صرفاً امری ایدئولوژیک یا فمینیستی. چنین رویکردی به‌جای روایت‌سازی مبتنی بر جانبداری، باید بر پایه اسناد معتبر، نسخه‌های خطی، متون مهجور و پژوهش‌های بینامتنی روزآمد استوار باشد. هدف این بازنویسی نه قهرمان‌سازی تصنعی و نه حذف سهم مردان، بلکه بازشناسی عادلانه جایگاه و نقش زنان در شکل‌گیری و تداوم سنت ادبی ایران است. ایدئولوژی‌زدایی از این بازخوانی تاریخی، درواقع تلاشی برای دستیابی به حقیقت تاریخی و بازیابی صداهایی بوده که به‌دلایل ساختاری و فرهنگی، کمتر شنیده شده‌اند.
تحقق چنین رویکردی، مستلزم شناخت دقیق شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌ای است که حضور و ظهور زنان را در عرصه‌های رسمی و عمومی در دوره‌های مختلف تاریخی، ممکن یا محدود کرده است. تحلیل فرامتن‌هایی نظیر نگاه مردسالار جامعه، میزان اعتماد حاکمان به زنان و امکان دسترسی آنان به آموزش و ابزار تولید ادبی، پیش‌نیاز داوری منصفانه درباره آثار ادبی زنان است. بی‌توجهی به این بسترها، می‌تواند به داوری‌های ناعادلانه یا تقلیل‌گرایانه درباره شعر و اندیشه زنانه بینجامد. ازاین‌رو، بازنویسی تاریخ ادبیات با محوریت زنان، تنها درصورتی ارزشمند و ماندگار خواهد بود که هم به دقت علمی وفادار بماند و هم به پیچیدگی‌های تاریخی و اجتماعی متن و فرامتن آگاه باشد.

ارسال نظر

سوال: عدد هفت بعلاوه دو؟ 9

*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار