ظرفیتسازی؛ حلقه مفقوده توسعه در زیستبوم صنایع دستی ایران
یکی از کلیدیترین مؤلفههای توسعه در جهان امروز، «ظرفیتسازی» است؛ مفهومی که بهرغم حضور پررنگش در اسناد توسعهای و گفتمان بینالمللی، در ایران، بهویژه در حوزه صنایعدستی، بیشتر در سطح شعار باقی مانده است.
در حالی که ظرفیتسازی در ادبیات توسعه به معنای افزایش توانمندیها، مهارتها و زیرساختهای لازم برای اجرای مؤثر برنامهها و دستیابی به اهداف بلندمدت است، در عمل کمتر شاهد برنامهریزی منسجم و نظاممند برای آن در ساختار سیاستگذاری صنایعدستی ایران هستیم.
ظرفیتسازی، به زبان ساده، یعنی آمادهسازی بستر انسانی، سازمانی و فنی برای تحقق اهداف توسعهای. تجربه جهانی نشان میدهد که از نیمه قرن بیستم به اینسو، سازمانهای بینالمللی مانند UNDP، یونسکو و بانک جهانی ظرفیتسازی را به عنوان پیششرط تحقق توسعه پایدار و مشارکت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه مطرح کردهاند. اما در ایران، بهویژه در حوزه صنایعدستی، این مفهوم بهجای تبدیلشدن به یک راهبرد اجرایی، اغلب به ابزاری تبلیغاتی برای پر کردن سخنرانیها و گزارشها تبدیل شده است.
صنایعدستی بهمثابه بخشی از اقتصاد خلاق و میراث فرهنگی زنده ایران، بیش از هر حوزهای به ظرفیتسازی نیاز دارد. تقویت مهارتهای هنرمندان و تولیدکنندگان، آموزش شیوههای نوین بازاریابی، حمایت از نوآوری در طراحی و استفاده از مواد اولیه بومی و پایدار، بخشی از این فرآیند است. ظرفیتسازی نهتنها به رشد مهارتی منجر میشود، بلکه پیوندی میان سنت و نوآوری ایجاد میکند و میتواند صنایع دستی را از فعالیتی صرفاً معیشتی به بخش فعالی از اقتصاد ملی تبدیل کند.
از منظر تاریخی تاریخی، بقای صنایعدستی ایران تا امروز خود حاصل نوعی ظرفیتسازی در بستر فرهنگی و اجتماعی بوده، از کارگاههای سلطنتی دوران صفویه تا مدارس صنایعقدیمه عصر قاجار و تجربه کارگاههای آموزشی دهههای نخستین قرن حاضر، همگی نشان از وجود تفکر ظرفیتسازی دارند. توجه به آموزش استاد-شاگردی، انتقال مهارت میان نسلها، و ارتباط نزدیک میان زندگی روزمره مردم و تولید صنایعدستی ازجمله شاخصهای این روند تاریخی است اما در دهه اخیر، این مسیر با مدیریت سلیقهمحور، سیاستهای کوتاهمدت و رویدادگرایی تبلیغاتی جایگزین شده؛ مسیری که نهتنها به رشد این بخش کمکی نکرده، بلکه موجب تحلیل رفتن بسیاری از ظرفیتهای بومی و انسانی شده است.
مشکل اساسی در مدیریت صنایعدستی ایران، فقدان درک سیستماتیک از ظرفیتسازی است. بهجای آنکه سیاستگذار بر ایجاد زیرساختهای دانشی، نهادی و فنی تمرکز کند، تلاش دارد با آمارسازی، نمایشگاهمحوری و جشنوارههای پرخرج، تصویری مصنوعی از موفقیت ارائه دهد. ساختارهای نظارتی نیز، بهدلیل نبود ارزیابی عملکرد مبتنی بر شاخصهای واقعی، عملاً به تداوم این چرخه معیوب دامن زدهاند. در نتیجه، بسیاری از فرصتهای توسعه از دست رفته و سهم صنایعدستی ایران در بازارهای جهانی بهطور محسوسی کاهش یافته است.
در سطح عملیاتی، ظرفیتسازی در صنایعدستی ایران میتواند بر پایه چند محور اصلی شکل گیرد:
1. توانمندسازی انسانی و آموزشی: طراحی برنامههای آموزشی کاربردی برای هنرمندان، مدیران کارگاهها و فعالان بازار؛
2. حمایت از کارگاههای کوچک و جوامع محلی: بهرهگیری از ظرفیت بخش خصوصی بدون رانت و سفارش؛
3. اتصال صنایعدستی به مراکز نوآوری و فناوری: استفاده از ظرفیت پارکهای علم و فناوری، مراکز رشد و شتابدهندههای فرهنگی؛
4. تقویت رسانهها و مراکز یادگیری: ترویج فرهنگ مصرف صنایعدستی به عنوان کالای هویتی و نه صرفاً تزئینی؛
5. بازتعریف نظام حمایتی دولت: عبور از سیاستهای کوتاهمدت و خلق مشوقهای پایدار برای آموزش، صادرات و حفاظت از دانش سنتی.
نگاهی به تجربه موفق UNDP (برنامه پیشرفت و توسعه ملل متحد) در ظرفیتسازی جوامع محلی نشان میدهد که توسعه پایدار زمانی محقق میشود که همه ذینفعان، یعنی از از فعالان بومی و نهادهای محلی گرفته تا دانشگاهها و نهادهای حاکمیتی، در یک فرآیند مشارکتی و بلندمدت درگیر شوند. ظرفیتسازی نه اقدامی مقطعی بلکه فرآیندی مستمر، چندسطحی و میانبخشی است که باید در ساختار سیاستگذاری کشور نهادینه شود.
امروز، بیش از هر زمان دیگر، صنایعدستی ایران برای حضور مؤثر در بازارهای جهانی نیازمند بازتعریف ظرفیتهاست. توجه به ظرفیتسازی نهفقط به معنای آموزش مهارت یا تجهیز کارگاهها، بلکه بازسازی «اعتماد نهادی» و «توان مدیریتی» در زیستبوم این حوزه است. بیتوجهی به این امر، یعنی تداوم رکود، فرسایش سرمایه انسانی و از دست رفتن فرصتهای فرهنگی و اقتصادی ایران در عرصه جهانی. در مقابل، درک جدی از ظرفیتسازی میتواند صنایعدستی را از حاشیه به متن اقتصاد خلاق ایران بازگرداند و آن را به یکی از نمادهای پایدار توسعه انسانی و فرهنگی کشور بدل کند.
*حجتاله مرادخانی؛ پژوهشگر صنایع دستی و مدرس دانشگاه
در حالی که ظرفیتسازی در ادبیات توسعه به معنای افزایش توانمندیها، مهارتها و زیرساختهای لازم برای اجرای مؤثر برنامهها و دستیابی به اهداف بلندمدت است، در عمل کمتر شاهد برنامهریزی منسجم و نظاممند برای آن در ساختار سیاستگذاری صنایعدستی ایران هستیم.
ظرفیتسازی، به زبان ساده، یعنی آمادهسازی بستر انسانی، سازمانی و فنی برای تحقق اهداف توسعهای. تجربه جهانی نشان میدهد که از نیمه قرن بیستم به اینسو، سازمانهای بینالمللی مانند UNDP، یونسکو و بانک جهانی ظرفیتسازی را به عنوان پیششرط تحقق توسعه پایدار و مشارکت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه مطرح کردهاند. اما در ایران، بهویژه در حوزه صنایعدستی، این مفهوم بهجای تبدیلشدن به یک راهبرد اجرایی، اغلب به ابزاری تبلیغاتی برای پر کردن سخنرانیها و گزارشها تبدیل شده است.
صنایعدستی بهمثابه بخشی از اقتصاد خلاق و میراث فرهنگی زنده ایران، بیش از هر حوزهای به ظرفیتسازی نیاز دارد. تقویت مهارتهای هنرمندان و تولیدکنندگان، آموزش شیوههای نوین بازاریابی، حمایت از نوآوری در طراحی و استفاده از مواد اولیه بومی و پایدار، بخشی از این فرآیند است. ظرفیتسازی نهتنها به رشد مهارتی منجر میشود، بلکه پیوندی میان سنت و نوآوری ایجاد میکند و میتواند صنایع دستی را از فعالیتی صرفاً معیشتی به بخش فعالی از اقتصاد ملی تبدیل کند.
از منظر تاریخی تاریخی، بقای صنایعدستی ایران تا امروز خود حاصل نوعی ظرفیتسازی در بستر فرهنگی و اجتماعی بوده، از کارگاههای سلطنتی دوران صفویه تا مدارس صنایعقدیمه عصر قاجار و تجربه کارگاههای آموزشی دهههای نخستین قرن حاضر، همگی نشان از وجود تفکر ظرفیتسازی دارند. توجه به آموزش استاد-شاگردی، انتقال مهارت میان نسلها، و ارتباط نزدیک میان زندگی روزمره مردم و تولید صنایعدستی ازجمله شاخصهای این روند تاریخی است اما در دهه اخیر، این مسیر با مدیریت سلیقهمحور، سیاستهای کوتاهمدت و رویدادگرایی تبلیغاتی جایگزین شده؛ مسیری که نهتنها به رشد این بخش کمکی نکرده، بلکه موجب تحلیل رفتن بسیاری از ظرفیتهای بومی و انسانی شده است.
مشکل اساسی در مدیریت صنایعدستی ایران، فقدان درک سیستماتیک از ظرفیتسازی است. بهجای آنکه سیاستگذار بر ایجاد زیرساختهای دانشی، نهادی و فنی تمرکز کند، تلاش دارد با آمارسازی، نمایشگاهمحوری و جشنوارههای پرخرج، تصویری مصنوعی از موفقیت ارائه دهد. ساختارهای نظارتی نیز، بهدلیل نبود ارزیابی عملکرد مبتنی بر شاخصهای واقعی، عملاً به تداوم این چرخه معیوب دامن زدهاند. در نتیجه، بسیاری از فرصتهای توسعه از دست رفته و سهم صنایعدستی ایران در بازارهای جهانی بهطور محسوسی کاهش یافته است.
در سطح عملیاتی، ظرفیتسازی در صنایعدستی ایران میتواند بر پایه چند محور اصلی شکل گیرد:
1. توانمندسازی انسانی و آموزشی: طراحی برنامههای آموزشی کاربردی برای هنرمندان، مدیران کارگاهها و فعالان بازار؛
2. حمایت از کارگاههای کوچک و جوامع محلی: بهرهگیری از ظرفیت بخش خصوصی بدون رانت و سفارش؛
3. اتصال صنایعدستی به مراکز نوآوری و فناوری: استفاده از ظرفیت پارکهای علم و فناوری، مراکز رشد و شتابدهندههای فرهنگی؛
4. تقویت رسانهها و مراکز یادگیری: ترویج فرهنگ مصرف صنایعدستی به عنوان کالای هویتی و نه صرفاً تزئینی؛
5. بازتعریف نظام حمایتی دولت: عبور از سیاستهای کوتاهمدت و خلق مشوقهای پایدار برای آموزش، صادرات و حفاظت از دانش سنتی.
نگاهی به تجربه موفق UNDP (برنامه پیشرفت و توسعه ملل متحد) در ظرفیتسازی جوامع محلی نشان میدهد که توسعه پایدار زمانی محقق میشود که همه ذینفعان، یعنی از از فعالان بومی و نهادهای محلی گرفته تا دانشگاهها و نهادهای حاکمیتی، در یک فرآیند مشارکتی و بلندمدت درگیر شوند. ظرفیتسازی نه اقدامی مقطعی بلکه فرآیندی مستمر، چندسطحی و میانبخشی است که باید در ساختار سیاستگذاری کشور نهادینه شود.
امروز، بیش از هر زمان دیگر، صنایعدستی ایران برای حضور مؤثر در بازارهای جهانی نیازمند بازتعریف ظرفیتهاست. توجه به ظرفیتسازی نهفقط به معنای آموزش مهارت یا تجهیز کارگاهها، بلکه بازسازی «اعتماد نهادی» و «توان مدیریتی» در زیستبوم این حوزه است. بیتوجهی به این امر، یعنی تداوم رکود، فرسایش سرمایه انسانی و از دست رفتن فرصتهای فرهنگی و اقتصادی ایران در عرصه جهانی. در مقابل، درک جدی از ظرفیتسازی میتواند صنایعدستی را از حاشیه به متن اقتصاد خلاق ایران بازگرداند و آن را به یکی از نمادهای پایدار توسعه انسانی و فرهنگی کشور بدل کند.
*حجتاله مرادخانی؛ پژوهشگر صنایع دستی و مدرس دانشگاه
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.