سعدی مردمیترین و حافظ نخبهگراترین شاعر ایران
تقی پورنامداریان، پژوهشگر و چهره نامآشنای ادب فارسی، ازجمله صاحبنظرانی است که در زمینه شعر غنایی بهویژه آثار حافظ، پژوهشهای ارزندهای انجام داده است. او با رویکردی تحلیلی و مقایسهای، جایگاه حافظ را در سنت ادبی ایران بررسی کرده و تفاوتهای او را با شاعرانی همچون سعدی، بهدقت توضیح داده است. پورنامداریان همچنین با تأکید بر ریشههای شنیداری شعر فارسی، به این نکته توجه دارد که شعر غنایی در اصل گونهای از هنر شنیداری و شفاهی بوده و بافت معنایی و اجتماعی آن در محیطی زنده و در میان مخاطبان حاضر، شکل میگرفته است.
وی با اشاره به تفاوتهای بنیادین میان شعر سعدی و حافظ، تأکید دارد که سعدی با تکیه بر تجربهها و تصاویر آشنای مردم، انسجام معنایی شعر خود را شکل داده و به همین دلیل محبوبترین و مردمیترین شاعر ایران شده، درحالی که حافظ با گذر از عناصر عمومی، به دنبال خلق مفاهیم تازه و پیچیده برای مخاطبان فرهیخته و اهل تأمل بوده! او معتقد است همین ویژگی باعث شد شعر حافظ در گذر زمان معانی چندلایه و تأویلپذیر پیدا کند.
پورنامداریان در یک سخنرانی بهمناسبت بزرگداشت مرحوم علیرضا ذکاوتی قراگزلو و پرویز اذکایی (از ادیبان و پژوهشگران همدانی)، گریزی نیز به بررسی دلایل برجستگی حافظ پس از سعدی زده و همچنین مروری بر ویژگیهای شعر غنایی در فرهنگ ایرانی کرده است.
حال آنچه در ادامه میخوانید، گزیدهای از سخنرانی این محقق نامآشنا در رابطه با مرحوم علیرضا ذکاوتی قراگزلو و پرویز اذکایی و نیز دیدگاههای وی درباره شعر حافظ و مقایسه آن با سعدی است:
استاد دانشگاه اهل همدان در ابتدای سخنانش با بیان اینکه متأسفانه بنده آقایان مرحوم علیرضا ذکاوتی قراگزلو و پرویز اذکایی را دیر شناختم، گفت: وقتی با آقای اذکایی دیدار داشتم که دانشگاه بوعلیسینا درست شده بود و من برای سخنرانی آمده بودم. ایشان به من گفت کتابی درباره عینالقضات همدانی بنویس! گفتم دوست دارم، اما وقت ندارم، بعد خودش کتابی درآورد و به من نشان داد که مجموعه مقالاتی درباره عینالقضات بود.
تقی پورنامداریان با بیان اینکه من به دوستان و یاران ایشان و همچنین خانواده این دو عزیز که اخیراً فوت کردهاند تسلیت عرض میکنم، افزود: این دو نفر همیشه کنار هم بودند، گاهی پیش میآمد که باهم نقاری داشتند، اما درکل کنار هم بودند و دو یار جدانشدنی بودند؛ امیدوارم که خداوند در بهشت هم آن دو را کنار هم قرار بدهد.
وی با اشاره به اینکه من هر زمان به همدان میآمدم به مسئولان دانشگاه میگفتم که باید از این دو نفر استفاده کنید چون هردو دانشمند، محقق، مترجم و بینظیر بودند اما از وجود آنها بهره نبردند، ابراز کرد: کسی به حرف بنده حقیر گوش نکرد؛ بهانههایی داشتند، ازجمله اینکه موانع قانونی هست. جای تأسف است، زمانی که زنده بودند از آنها استفاده نشد، اما حالا بزرگداشت گرفتهاند که فایده زیادی ندارد! حیف بود این دو عزیز با آنهمه دانش در دانشگاه تدریس نداشتند و دانشجو تربیت نکردند.
این استاد نامآشنای ادبیات فارسی در بخش دیگر سخنانش با بیان اینکه به نظرم رسید مقداری هم از حافظ با شما حرف بزنم زیرا بسیار عجیب است که بعد از سعدی بزرگ ظهور کنی و لسانالغیب شوی! گفت: ما نه به مولانا و نه به سعدی، لسانالغیب نگفتهایم؛ با اینکه غزلهای بیشتری دارند و ازنظر فنی هم اشعار ضعیفی ندارند.
پورنامداریان یادآور شد: پس از سعدی و حتی مولوی، جناب حافظ در شعر فارسی جایگاهی یافته که بسیار شگفتانگیز است.
وی با بیان اینکه البته شعر غنایی آنان را باید باهم مقایسه کنیم چراکه حافظ بوستان و اثر منثور تعلیمی ندارد، افزود: یکی از نظریهپردازان معاصر بهنام «هارولد بلوم» گفته است هر شاعری که پا به عرصه ظهور میگذارد، نسبت به شاعران پیشکسوت خود نوعی عقده ادیپ دارد؛ یعنی دوست دارد آثار آنان را خفیف بینگارد، از بین ببرد و نفی کند و خود روش جدیدی بیاورد که معروف شود. در آن زمان شاعر بسیار شاخصی نداشتهایم که بخواهد خود را با سعدی مقایسه کند، اما حافظ با پنج هزار بیت و تقریباً 450 غزل، از سعدی سبقت میگیرد و نامی بهتر پیدا میکند؛ البته ابتدا لازم است توضیحاتی در مورد چیستی شعر غنایی داده شود.
به گفته این حافظپژوه، شعر غنایی یا لیریک در اصل یک هنر گفتاری و شنیداری بوده و در گذشته کمتر بهصورت نوشتاری ثبت میشده است.
وی با مقایسه حماسه و غنا در شعر فارسی، افزود: شعر غنایی اجرا میشده، اما چون ابزار ضبط و کتابت اندک بوده است، در عمل بیشتر جنبه شنیداری داشته و به همین دلیل هم به مخاطب آموزش مستقیمی نمیداده است.
پورنامداریان با بیان اینکه ارسطو در کتاب فن شعر خود بیشتر در مورد ژانر تراژدی صحبت میکند زیرا شعر در این ژانر نمایشی بوده است و مردم میتوانستند در صحنههای نمایش آن را ببینند و درک کنند بدون آنکه نیاز به سواد داشته باشند، اظهار کرد: بهواقع درک اشعار به این صورت بوده است که رفتار و گفتار اجراکنندگان شعر را میدیدهاند و موضوع را میفهمیدهاند؛ اما اگر شعری مبهم بوده و نمایشی نیز نبوده، مردم عادی از درک آن عاجز میشدند.
وی با اشاره به اینکه ارسطو درباره شعر حماسی هم زیاد صحبت نمیکند و در مورد شعر غنایی نیز تنها میگوید شعر لیریک است، عنوان کرد: شعر لیریک یعنی آن را با ساز لیر اجرا میکردند و برای مردم میخواندند. بهواقع شعر در آن زمان گفتاری و شنیداری بوده، هنر نوشتاری نبوده، چون هم تعداد باسوادها کم بوده و هم فن چاپ وجود نداشته است.
به گفته این حافظپژوه، ارسطو شعرهای آن زمان را به سه قسمت شعر درماتیک یا نمایشی، شعر اپیک یا حماسی و شعر لیریک یا غنایی تقسیم میکند و همانطور که اشاره شد، در مورد شعر غنایی زیاد صحبت نمیکند.
پورنامداریان ابراز کرد: در این میان اگر مرثیه که جزء ادبیات غنایی است را با فلوت اجرا میکردند، آن را بخشی از شعر غنایی به حساب نمیآوردند! بنابراین تعریف درستی از این نوع شعر وجود نداشت تا اینکه در قرن 19 ویتمن، جان استوارت میل و دیگران راجع به شعر غنایی بحث میکنند و به این نتیجه میرسند که این نوع از شعر نخستین، اصلیترین و پایدارترین شعر فارسی است.
وی افزود: در دایرهالمعارف شعری که آن زمان در آمریکا چاپ میشود، آمده است که امروز دیگر کسی شعر حماسی و تعلیمی نمیسراید و فقط شعر غنایی سروده میشود؛ زیرا از در و دیوار اخلاق و عرفان میبارد و مردم میشنوند و کسی نیاز به تعلیم ندارد، بنابراین حافظ با شعر غنایی سعدی مسابقه میدهد.
این پژوهشگر ادبیات در ادامه سعدی را مردمیترین شاعر ایران دانست و توضیح داد: سعدی از تصاویر عمومی و طرحهای ذهنی آشنای مردم برای انسجام معنایی اشعارش استفاده میکرده است؛ برای مثال مردم میدانستند کاروان با شتر سفر میکند و در زمان باران که راهها گلآلود میشود، شتر در گِل گیر میکند، همین تجربه مشترک باعث درک شعر سعدی میشد.
این ادیب با بیان اینکه بنابراین مردم زمان سعدی که میدانستند افراد در دوره آنها با کاروان و شتر سفر میکنند وقتی شاعر میگوید «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران/ هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد/ داند که سخت باشد قطع امیدواران/ با ساربان بگویید احوال آب چشمم/ تا بر شتر نبندد محمل به روز باران» همه انسجام بیتها را میفهمیدهاند و معانی آنها را درک میکردهاند که گریه شاعر برای معشوق همچون باران زمین را گلآلود کرده و ممکن است شتر در آن زمینگیر شود، اظهار کرد: همچنین وقتی در ادامه میسراید «ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد/ از بس که دیر ماندی چون شام روزهداران/ چندین که برشمردم از ماجرای عشقت/ اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران» همه میدانند زمان شام برای روزهداران دیر میرسد چون گرسنه هستند و لازم نیست توضیح بدهد.
به گفته پورنامداریان، حافظ برعکس سعدی بر تکیههای عمومی استوار نبوده و به دنبال بیان حرف تازهای برای مخاطبان خاص و فرهیخته خود بوده است.
وی با بیان اینکه به نظر من یکی از کارهایی که حافظ میکند آن است که طرحوارههای ذهنی یعنی آن تجربههایی که ما در ذهن داریم و طبق آنها عمل میکنیم را عوض میکند، افزود: اشعار حافظ تماماً ادبی است و کتابخوانها و اهل فرهنگ مخاطبش هستند. حافظ کاری میکند تا درعینحال که شعرش با گفتار سعدی فرق داشته باشد، یک حرف تازه هم زده باشد و به این دلیل است که مخاطبان خود را عوض میکند. وقتی حافظ میسراید «من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه/ قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم»، همه متوجه منظورش نمیشوند، مگر کسانی که منطقالطیر عطار خوانده باشند و یا وقتی میگوید «گذار بر ظلمات است، خِضْرِ راهی کو؟/ مباد کآتش محرومی آبِ ما ببرد» تنها کسانی که تفسیر قرآن خواندهاند، میفهمند که ماجرای خضر چیست.
این پژوهشگر ادبی در تحلیل خود به این نکته نیز اشاره کرد: شعر گفتاری حافظ وقتی بهصورت نوشتاری ثبت شد و با گذشت زمان بافت شنیداریاش از بین رفت، برای خوانندگان بُعد معنایی تازه پیدا کرد و برخی لایههای دینی و عرفانی او به چشم آمد.
پورنامداریان به وجه نوشتاری شعر حافظ هم پرداخت و توضیح داد: بهمرور با از میان رفتن بافت شنیداری و محیط اجتماعی زمان او، شعر حافظ معنای مستقل پیدا کرد و مخاطبان جدید، او را بهگونهای دیگر درک کردند.
وی همچنین به دو خاستگاه شخصیت حافظ اشاره کرد و یادآور شد: دو شخصیت متفاوت شاعر یعنی حافظ قرآن بودن و موسیقیدان بودن او را در مرکز ثقل دو نیروی متضاد قرار داده بوده است؛ یکی شاه و درباریان که میخواستند رونق به مجلس خود بدهند و دیگری قاریان قرآن و این مهم باعث وجود تضاد در اشعار وی هست.
این استاد نامآشنای ادبیات فارسی گفت: در قرن هشتم ممکن بود شاعری اهل شراب و شاهد باشد و درعینحال دینمدار هم محسوب شود!
پورنامداریان در پایان سخنانش سعدی را دارای رویکردی «زیباییمحور» و حافظ را دارای رویکردی «مخاطبمحور» دانست و یادآور شد: حافظ توانست با طرحهای ذهنی و اندیشههای پیچیدهاش لایههای تازهای از تجربه انسانی را وارد شعر کند.