امروزه زنان زبان و جهان فکری و عاطفی خود را باز یافتهاند
اگر مروری بر تاریخ ادبیات فارسی داشته باشیم، شاهد خواهیم بود که نام زنان در تاریخ ادبی ما بیشتر در حد معشوقه اشعار است و فقط مضمون شعر بهشمار میرفتهاند؛ در پی این تقلیل مقام زن در تاریخ ادبیات، «زنِ شاعر» افسانهای منفرد است و عضوی از جریان شعر فارسی نیست. بنابراین بازنویسی تاریخ ادبیات فارسی با دیدن زنانِ شاعر اهمیت دارد و ضرورتی علمی است.
البته در دوره معاصر با پا به عرصه گذاشتن شاعرانی همچون فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و دیگر زنانِ شاعر، میتوان از نوعی سبک خاص و ویژه آنان سخن گفت.
بهواقع مسئله مرجعیت ادبی نداشتن زنان شاعر از ضعف خلاقیت یا طبع شاعرانه آنان نیست، بلکه این مهم نتیجه انسداد ساختاری در مسیر اجتماعی شدن ادبی آنان بوده است.
حال بنا به اهمیت موضوع، بر آن شدیم تا به سراغ راضیه موسویخو، شاعر، دارای مدرک دکترای زبانهای ایران باستان، مدرس و پژوهشگر زبانهای باستانی ایران برویم تا با ما و شما پیرامون تغافل از زنان شاعر بگوید؛ در ادامه با ما همراه باشید:
١. استاد بفرمایید چه ارتباطی بین جنسیت و زبان وجود دارد؟
بدون تردید جنسیت نیز مانند بسیاری از عوامل دیگر، در شکلگیری زبان تأثیرگذار است. زبانشناسان باورمندند که بعضی عوامل در ایجاد تفاوتهای زبانی نقش دارند؛ مانند منطقه جفرافیایی، طبقه اجتماعی، جنسیت، موقعیت، سن، تحصیلات، مذهب، شغل و غیره. درواقع جنسیت مجموعهای از صفتها و رفتارهایی را شامل میشود که به زن یا مرد نسبت داده میشود و بخشی از آن ساخته و پرداخته جامعه است؛ زنان و مردان به فرهنگهای گفتمانی مختلفی تعلق دارند و درنتیجه دارای زبان متفاوتی هم هستند. از همین رو است که گفتوگو بین دو جنس را میتوان ارتباط میان فرهنگها دانست و همچنین امروزه جنسیت مانند یک سازه فرهنگی درنظر گرفته میشود.
2. نوشتار زنانه در کجا نمود پیدا میکند؟
نوشتار زنانه در همه سطوح زبان، از آوایی تا معنایی محسوس است؛ برای نمونه میتوان آن را در دو سطح واژگان و جملهها بررسی کرد. در سطح واژگانی معمولاً زنان واژگان مرتبط با فعالیتها، صفات، اندام و پوشش خود را بسیار بهکار میبرند؛ همچنین کاربرد واژگان و اصطلاحات عامیانه بیشتر، مشهود است. در سطح جملهها نیز میتوان به کاربرد بیشتر جملههای پرسشی، تأکیدی، ضربالمثلها، خرافات و نیز استفاده از زبان دستورمند و یکنواختتر اشاره کرد؛ چراکه ذهن زنان نظامپذیرتر از ذهن مردان است.
3. آیا دلیل خاصی برای کاربرد بیشتر جملات پرسشی، تأکیدی و یا زبان دستورمند در نوشتار زنانه وجود دارد؟
بله، مردان بیشتر از جملههای پرسشی ایجابی با پاسخ قطعی استفاده میکنند؛ درحالی که زنان از پرسشهای بیپاسخ! پرسشهای بیپاسخ نمایانگر اضطرابها و دغدغهها است. همچنین علت کاربرد بیشتر باورهای عامیانه و خرافات در نوشتار زنانه این بوده که در جامعه زنان اعتقاد به خرافات بیشتر است.
همچنین مردان بیشتر ناقض قواعد نحوی هستند، اما زنان از زبانی دستورمند استقبال میکنند؛ دلیل این امر را میشود در دو چیز جستجو کرد: نخست، بیشتر بودن فشارهای اجتماعی و فرهنگی بر زنان که سبب میشود آنان به دنبال زبانی معتبر بروند و دوم، سیستم فیزیولوژیکی زنان که سبب میشود رفتارهای بهتری از خود نشان بدهند. در همین راستا است که زنان بیشتر از ضربالمثلهای تعلیمی و اندرزی استفاده میکنند!
کاربرد الفاظ رکیک، دشنامها یا مسائل جنسی نیز در نوشتار زنان کمتر از مردان است؛ یسپرسون علت عدم استفاده از الفاظ رکیک توسط زنان را شرم و لیکاف، دلیل آن را ترس از مؤاخذه شدن میداند. بیان غیر مستقیم خواستهها و به خرج دادن ادب بسیار نیز بهدلیل جلوگیری از بیان قدرتمند است؛ البته موارد بیشتری نیز در نوشتار زنانه وجود دارد که در مجال این پرسش نمیگنجد و فرصت مناسبتری را میطلبد.
4. درست میفرمایید؛ لطفاً درباره جنسیت و زبان شعر فروغ نیز کمی سخن بگویید؟
فروغ در همه آثارش زبان یکسانی ندارد و زبان شعری او همواره درحال دگرگونی است. از یکسو میتوان آثار تسلط تاریخی قدرت مردانه را بر ذهن و زبان او دید و از سویی دیگر نمیتوان شعرش را تماماً منفعل و تحت نفوذ جهان مردانه دانست؛ برای نمونه در کتاب نخست او گاه میشود نشانههای کمبود زبانی و البته کهنگرایی در واژگان و نحو و نیز واژگان مرتبط با شک و تردید (مانند گویی، اگر، شاید، نمیدانم) را دید، اما در دیوان دوم یعنی «دیوار»، صراحت کلام و جسارت نمود بیشتری پیدا میکند، البته هنوز فقر زبانی وجود دارد. در «عصیان» اما با زبانی متفاوت و پُربارتر و بختآزمایی در قوالب نو، روبهرو میشویم.
در دیوان «تولدی دیگر»، تردیدنماها، پُرکنندههای واژگانی، پرسشهای تأکیدی، بیان غیر مستقیم، کاربرد رنگواژهها و صفات تهی را میتوان بسیار دید؛ پس میتوان گفت رویکرد تسلط دارد. فروغ در این دیوان جسورتر و بیپرواتر بوده و از فضای ادبی سنتی خارج شده است.
درنهایت فروغ در دیوان «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، به سمت نمایش کمتر جنسیت پیش رفته؛ چراکه اشارههای بسیار به مسائل اجتماعی، جای ارجاعات جنسی را گرفته و نوشتار زنانه کمتر است. حتی واژه زن سه بار بهکار رفته؛ همچنین از پرسش تأکیدی بهجای شک و تردید استفاده میشود و دیگر موارد.
برای مثال در بندهای «وَ این منم/ زنی تنها/ در آستانهی فصلی سرد»، اقتدار بهخوبی نمود پیدا میکند و خبری از شک و تردید نیست.
5. حال بفرمایید در تاریخ شعر فارسی چه عواملی موجب شده که از زنان شاعر کمتر نامی باقی مانده باشد؟
تعداد اندک نویسندگان زن، محدودیتهای اجتماعی، آموزش محدود زنان، برخورد زننده مردان ادیب و درنتیجه روی آوردن به آفرینشهای شفاهی، ازجمله این عوامل است. همانطور که میدانید، امروزه کمتر تردیدی وجود دارد که شاعر لالاییها و نیز خالق بخش بزرگی از ادبیات شفاهی و فولکلور ما، زنان هستند؛ چراکه مانعی در این زمینه برای آنان وجود نداشته است.
جامعه مردسالاری که جای زن را پستوی خانه و آشپزخانه و مهمترین وظیفه او را فرزندآوری و تربیت کودکان میدانست، چگونه میتوانست به زنان اجازه آموزش دیدن و فعالیت در این زمینه را بدهد؟ در طول تاریخ همواره یک سقف شیشهای برای زنان وجود داشته و دارد؛ سقفی که آنان هنگام اوج گرفتن و بالا رفتن، با آن برخورد خواهند کرد و سقف مذکور، سدِ نامرئی کوتهنظریها است. انگار جامعه و سنت، سقفی را برای پیشرفت زنان درنظر گرفته که بیشتر از آن را برنمیتابند.
شوربختانه در طول تاریخ زنان را زیاد جدی نگرفتهاند؛ این جمله منسوب به ویرجینیا وولف بسیار تفکربرانگیز است: «در اکثر موارد در طول تاریخ، ناشناس نام مستعار یک زن بوده است.» زنان هنرمندی در طول تاریخ برای اینکه بتوانند هنر خود را عرضه کنند و بهخاطر جنسیتشان مورد تمسخر یا تنگنظری قرار نگیرند، مجبور شدهاند یا از نام مستعار مردانه استفاده کنند و یا حتی ترجیح دادهاند نامشان ناشناس باقی بماند! چراکه گویا برچسب «زن» بهتنهایی میتوانست توجه مخاطب را از اثر هنری بگیرد.
درواقع جنبشهای فمینیستی غیر رادیکال و تلاشهای زنان آزاده، بهمرور زمان توانست جامعه مردسالار را وادار کند (نه اینکه متقاعد، بلکه وادار) تا جامعه زنان را جدیتر بگیرند. هرچند که هنوز هم آنطور که بایسته و شایسته است، به هنر زنان ارج نمینهند و راه بسیاری در پیش است...
6. در این ارتباط پدیده سانسور را هم داریم؛ چرا تجربه زیست زنانه در شعر زنان معاصر (مانند فروغ، پروین، سیمین و دیگران) اغلب با مقاومت یا سانسور مواجه شده است؟
بسیاری از این سانسورها ناشی از واکنش جامعه سنتی، مذهبی و غیر مدرن به هنجارشکنیهای اجتماعی و جنسیتی شاعران زن و ابراز آزادانه دیدگاههایشان است. ابراز صریح و بیپرده احساسات و افکار برای بسیاری از مخاطبان آن زمان شوکهکننده بوده و شوربختانه هنوز هم هستند کسانی که زن را به همان شکل و شیوه سنتی و مورد نظر خود میپسندند و خلاف آن را سانسور میکنند.
زنان پیشرو و مستقل در بیشتر مواقع با قضاوتهای سخت جامعه روبهرو میشوند؛ بنابراین این انتقادات و سانسورها بیشتر بازتابی از فشارهای فرهنگی و اجتماعی بر شاعران زن بهعنوان زنانی هنرمند و روشنفکر در دوران خود بوده و هست. جامعه ما برخلاف تصورات، هنوز هم بسیار سنتی است و تنها در ظاهر، شکل مدرنی به خود گرفته است؛ هنوز تابوهای اجتماعی برای زنان بیشتر بوده و محدودیتهای بسیاری بر زنان اعمال میشود.
تلاش برای استقلال فردی و اجتماعی که در تضاد با انتظارات جامعه از زنان بوده و شوربختانه هنوز هم بهصورت غیر ملموس وجود دارد، از دیگر دلایل وجود اینگونه سانسورها است؛ برای مثال هنوز که هنوز است، عدهای میکوشند موفقیت فروغ را نتیجه همنشینی با ابراهیم گلستان قلمداد کنند یا حتی برخی اشعار پروین را متعلق به شاعر دیگری مانند پدرش میدانند! گویا زنان بهتنهایی اراده و توانایی موفقیت ندارند و یا بهعبارتی جامعه و تفکر مردسالار در مقابل حضور روشن و درخشش زنان مقاومت میکند و درنهایت اگر هم بپذیرد زنی موفق شده است، آن را در سایه آموزش مردان میبیند.
البته این موضوع درباره بخشی از جامعه مردان صدق میکند و نه همه آنها که همین بخش همیشه سردمداران سانسور زنان هستند.
7. جای تأسف دارد؛ بفرمایید جایگاه زنان در جامعه ایران باستان چگونه بوده است؟ و آیا از شاعر یا شاعران زن آن دوران اطلاعی داریم؟
میدانیم ایزدزنانی همچون آناهیتا در ایران باستان و حتی پیش از هخامنشیان از اهمیت و قداست بسیاری برخوردار بودهاند؛ وجود معابد گسترده آناهیتا، نقش ممتاز زن در آن دوره را نشان میدهد. همچنین از میان امشاسپندان مقدس، سه تن مذکر و سه تن مؤنث بودهاند. از طرفی شاهزادگان زنی هم در دوره ساسانیان بر تخت شاهی نشستهاند؛ مانند پورانداخت، آذرمیدخت، دینَگ و شاپور دختک که این شواهد میتواند دال بر مشارکت زنان یا دست کم زنان اشرافی در عرصههای مهم فرهنگی و اجتماعی باشد. تاریخنگاران یونانی نیز به حضور پُررنگ خنیاگران زن در دربار پادشاهان ایرانی اشاره کردهاند؛ از مهمترین زنان رامشگر دوران باستان میتوان به آزاده و سوسن اشاره کرد. لی شون سیوان، خواهر لی سون (شاعر دربار چین) و همسر فرمانروای سچو آن نیز شاعری ایرانی است که در کتاب مجموعه اشعار خاندان تانگ، سه شعر از او بهجای مانده است. دارایدخت، نیز دو شعر (160 و 161) در کتاب مجموعه شعر شاهزادههای ژاپنی با نام مانیوشو دارد که گی کیو ایتو در مقاله یک نام خاص زرتشتی از کتاب مانیوشو به آن اشاره کرده است.
مدارکی نیز بر مشارکت زنان در امور فرهنگی و دینی مانویان در دست است؛ بدون شک در بین شاعران، زنان بیشتری حضور داشتهاند که ما از نام آنان اطلاع دقیقی نداریم. در معابد مانوی هم زنان در کنار مردان حضور داشته و فعالیت فرهنگی میکردند که این مهم نشان میدهد برخی آثار باقیمانده شعری مانوی میتواند متعلق به زنان باشد.
8. بنابراین چگونه است که با وجود حضور دیرینه زنان در عرصه شعر فارسی، نام بسیاری از آنان از حافظه رسمی ادبیات حذف یا کمرنگ شده است؟
همانطور که فرمودید زنان در عرصه شعر ایرانی همواره حضور داشتهاند، اما نام بسیاری از آنان از حافظه رسمی ادبیات حذف یا کمرنگ شده است؛ نخست باید دید که در هر دورهای از تاریخ ایران، زنان چه جایگاهی در جامعه داشتهاند. بیتردید اگر جامعهای به زنان اجازه فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره پابهپای مردان بدهد، در آن جامعه شاهد ظهور چهرههای شاخص ادبی و هنری خواهیم بود و صدالبته ارکان قدرت نیز در حفظ نام آنها خواهد کوشید. خلاف این موضوع هم صادق است؛ اگر زنان اجازه تحصیل، آموزش، فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره نداشته باشند، درنتیجه تعداد اندکی از آنان با دشواری غیر قابل وصفی و با مقاومت خانواده، جامعه و ارکان قدرت، میتوانند اهداف خود را دنبال کنند، اما قطعاً بدون پشتیبانی و پذیرش آنان در جامعه، نام و آثارشان مانند نویسندگان مرد باقی نخواهد ماند.
9. ساختار مردسالار در نهادهای ادبی و رسانهای به چه صورت بر دیده شدن یا نشدن شاعران زن تأثیر گذاشته است؟
شما تصور کنید در نهادی همه یا بیشتر اعضا بهویژه افراد ردهبالا، مرد باشند؛ چه اتفاقی میافتد؟ قطعاً تفکر غالب در آن نهاد، مردانه است. اگر در آن نهاد نشست، جایزه و یا همایشی برگزار شود، بیشتر داوران، سخنرانان و دستاندرکاران برنامه و حتی برگزیدگان جوایز از میان مردان انتخاب و زنان به حاشیه رانده میشوند. وقتی نگاه، تفکر و زبان زنانه از نهادی حذف شود و یا تقلیل یابد، نتیجهاش چیزی نیست جز خاموش ماندن صدای زنان و حذف تدریجی آنان از عرصههای گوناگون به شکلهای مختلف.
شوربختانه این موضوع بسیار رو به افزایش است و ما هرروزه شاهد نشستهای ادبی گوناگونی هستیم که همه سخنرانان آنها مردان هستند؛ حتی نشستهایی که پیرامون موضوع زنان شکل میگیرند هم از این قاعده مستثنا نیستند! ربطی هم به روشنفکر و غیر آن ندارد. اخیراً نشستی با موضوع زنانهنویسی و نوشتار زنانه در شعر شاعران زن معاصر در تهران برگزار شد که در کمال ناباوری همه عوامل آن از سخنران گرفته تا مجری و غیره، از مردان بودند. اگر قرار است به موضوعات مرتبط با زنان اهمیت داده شود، در وهله نخست باید به شخصیت و موجودیت آنها احترام گذاشته شود.
امروز ما شاعران خوب و باسواد زن کم نداریم، اما گاهی در رقابت با مردان بهصورت سیستماتیک حذف میشوند؛ بهویژه اگر مستقل، آوانگارد و کمی جسور باشند. انگار هنوز برای برخی از مردان شاعر هم دشوار است که در رقابت زنی با آنان برابر باشد و یا در پله پایینتر بایستند. اینان همانهایی هستند که هنوز نمیتوانند فروغ را جز در سایه ابراهیم گلستان، ببینند و اگر دستشان میرسید فروغ، سیمین و دیگران را هم از صحنه ادبیات حذف میکردند.
ناگفته نماند که زنان با وجود همه این تبعیضها و دشواریها، حق خود را باز پس گرفته و میگیرند؛ قطعاً بخش غیر قابل انکار و بزرگی از شعر معاصر به دست زنان نوشته شده و در ادبیات ایران خواهد ماند. امروزه دیگر شعر زنان از سیطره تفکر مردسالار و انزوا خارج شده و توانسته بر شعر معاصر تأثیرگذار باشد.
10. بسیار جای مسرت دارد؛ آیا میتوان از «سبک زنانه» در شعر فارسی سخن گفت؟ یا این تمایز صرفاً برساخته فرهنگی است؟
آنچه با عنوان «سبک زنانه» مد نظر است را میتوان با مؤلفههای بارز آن شناخت؛ از مهمترین مؤلفههای آن میتوان به تفکر نوستالژیک، مفاهیم جنسیت، توصیف و پرداختن به معشوق مرد، حالات و روحیات خاص زنانه، کاربرد دقیق رنگها، ملزومات خانه، اعتراض به تبعیضات و مسائل و مشکلات زنان در جامعه، عناصر طبیعت و رمانتیسم اشاره کرد.
زنانهنویسی در سالهای اخیر بسیار رواج یافته است و حتی گاه بر نوشتار مردانه نیز تأثیرگذار بوده است؛ اینروزها بسیار شنیدهام که مردی شعرش را چنین آغاز میکند: «در من زنی است.» یا حتی «من حاملهام»، برخی نیز در آثارشان به روایت دردهای زنان یا اعتراض به مشکلات آنان میپردازند. پیش از اینها بسیاری از واژگان و توصیفات، زنانه بودند و مردان از آنها استفاده نمیکردند، اما امروزه دیگر زن و مرد ندارد و اگر مردی در شعرش برای مثال بگوید «پیاز پوست میکَنم» یا «زاییدهام»، تمسخر نمیشود. درصورتی که اگر چنین توصیفات و تصاویری در گذشته در شعر مردان بهکار میرفت، احتمالاً بسیاری از مردان به آنها اعتراض میکردند؛ البته امروزه سبک زندگی مدرن هم باعث شده برخی از کارها مانند آشپزی را نتوان صرفاً مردانه یا زنانه خطاب کرد!
در گذشته بیشتر زنان مردانهنویسی کرده و زنانگی و تنانگی خود را به دلایل گوناگون سانسور میکردند؛ یعنی سانسور از ذهن و زبان خود شاعر آغاز میشد، قبل از اینکه جامعه چیزی را به آن تحمیل کند. اما امروزه زنان زبان و جهان فکری و عاطفی خود را باز یافتهاند و آن را در شعر بهخوبی به مخاطب عرضه میکنند. همین امر سبب شده است تصاویر، تشبیهات و توصیفاتی در ادبیات فارسی و حتی ادبیات جهان خلق شود که پیش از این سابقه نداشته است.
همچنین، امروزه در بسیاری از اوقات با خواندن شعری، بهسادگی میفهمیم شاعر آن زن است یا مرد! درصورتی که در گذشته بهجز تعداد کمی از زنان، مابقی شبیه مردان مینوشتند و البته این اتفاق بسیار ستودنی است؛ چون قرنها ظرفیت ذهنی، زبانی و عاطفی زنان در ادبیات نادیده گرفته شد و ادبیات، آثار ارزشمندی را از دست داد، اما امروزه شاهد تجربیات تازه و منحصربهفردی در جهان ادبیاتیم که به دست زنان خلق میشود.
11. همینطور است. در شعر زنان چه تفاوتهایی در نوع نگاه به عناصر گوناگون از عشق تا رنج نسبت به شعر مردان دیده میشود؟
زنان و مردان بهلحاظ بیولوژیکی و روانشناختی باهم فرق میکنند؛ پس تجربیات زیستی و عاطفی متفاوتی دارند. نگاه زن و مرد به عشق و رنج متفاوت بوده و پیش از هر چیزی علم روانشناسی و بیولوژی به آن پرداخته است. پس نمیتوان انتظار نگاه یکسان به پدیدهها را از آنان داشت. همانطور که در بخشهای مختلف گفتوگو هم اشاره شد، همین تجربیات زیستی متفاوت است که زبان و نگاههای متفاوتی را میسازد؛ احساساتی بودن، جزئینگر بودن، چندبُعدی بودن، حساستر بودن، مسئولیتپذیرتر بودن و دیگر موارد، ویژگیهایی هستند که به باور من سبب میشوند زنان عشق و رنج را عمیقتر تجربه کنند.
البته باید به آن یک رنج تاریخی را هم اضافه کرد که زنان همواره به دلایل فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و غیره، تجربه کردهاند و در ناخودآگاه آنان ریشه کرده است. هر دختری که به دنیا میآید، رنجهای نزیسته بسیاری را با خود به دنیا میآورد؛ از یکسو زن رنج و عشق و در کل عواطف عمیق بسیاری را تجربه کرده و از سوی دیگر در طول تاریخ همواره صدایش خاموش شده است. هرچند زنان ازلحاظ روانشناسی احساساتشان را راحتتر بروز میدهند، اما بیشتر شاعران زن ایرانی بهدلیل پایبندی به اصول و آداب اجتماعی و مذهبی، از ابراز علاقهها و گرایشات شخصی و خصوصی خود اجتناب ورزیدهاند و یا آن را غیر مستقیم و پوشیده در حجب و حیا بیان کردهاند؛ زنان همواره محکوم به زیست در دوگانگی بودهاند. محکوم به عاشق شدن و عاشقی نکردن، رنج کشیدن و دم برنیاوردن.
در شعر هم همینگونه است. من فکر میکنم بهدلیل فشارهای اجتماعی و قضاوتهای بیرحمانه، زنان در بیان عشق و حتی رنج، آزادی بیان کمتری داشتهاند، درحالی که عشق و رنج عمیقتری را تجربه کردهاند؛ برای نمونه بهتر است به اروتیک و مسائل جنسی در شعر اشاره کنیم. مردان بدون هیچگونه خجالت و محدودیتی از جذابیتهای ظاهری معشوقه خود سخن میگویند و حتی مسائل اروتیک را بهراحتی بیان میکنند، بدون اینکه مورد قضاوت شدیدی قرار بگیرند، اما موضوع مذکور در بیان زنها اینگونه نیست. تا زمان فروغ، شعر فارسی کمتر تصویری از معشوق مرد به خود دیده بود که از دیدگاه عاطفی، جنسی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد. فروغ و سیمین با ابراز آزادانه عقایدشان راه را برای دیگر زنان هموارتر کردند و امروزه شاعران زن جسور و آوانگارد بسیاری داریم که در شعرشان خود را سانسور نمیکنند.
امروزه شاید بتوان گفت زنان در بیان مسائل احساسی و عاطفی، از مردان پیشگامتر هستند و بیان مسائل عاطفی و خانوادگی با احساساتی شدیدتر از مردان، در شعر زنان بیشتر است.
12. بسیار عالی؛ بهعنوان پرسش آخر بفرمایید که آیا شاعران زن توانستهاند از قالبهای رسمی و ساختیافته زبان فارسی عبور کرده و زبان شاعرانه خاص خود را بسازند؟
برای پاسخ به چنین پرسشهایی نیاز به پژوهشهای علمی و بررسی آثار منتشرشده و نیز آمارهای دقیق از نوآوریها و هنجارشکنیها داریم تا براساس آنها نظر دهیم؛ کارهای پژوهشی انجامشده در حوزه شعر زنان بیشتر به آثار پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، طاهره صفارزاده و غیره مربوط میشود. هرچند که مطالعات و پژوهشهایی نیز به شاعران معاصر و جوانتر اختصاص داده شده است.
آنچه که اکنون میتوانم درباره آن با اطمینان سخن بگویم این است که امروزه زنانهنویسی و نوشتار زنانه در آثار شاعران زن معاصر بسیار به چشم میخورد. نگاه مردانهای که به تقلید از سنت مردانهنویسی سالها در شعر زنان وجود داشت، کمکم جای خود را به نگاه زنانه میدهد. همچنین زنان کمتر خود را سانسور میکنند و مسائل اجتماعی و اعتراض در شعر زنان بسیار پُررنگ شده است.
امروزه زنان در ساحت زبان نیز هنجارگریزتر شدهاند و جسارت بیشتری در آزمودن قوالب نو و ساختارشکنیها دارند؛ مانند گذشته از قضاوتهای جامعه نمیهراسند و خود را در چارچوب نگاه و زبان سنتی گرفتار نمیکنند که البته بسامد هریک از این موارد ممکن است در آثار هریک از شاعران زن متفاوت باشد.